#خاطرات_شهدا
#غیبت
صحبت با مهمانم باز شد.
از هر دری و هر کسی حرف به میان آمد.
علی از جایش بلند شد و بیرون رفت.
اولش متوجه نشدم چرا؟
ولی کمی که گذشت و او برنگشت،
دلواپس شدم.
به حیاط رفتم و صدایش کردم:
اون بالا چکار میکنی؟
گفت: میدونین پشت سر این و اون حرف زدن گناهه؟
به این راحتی نشستین چای میخورین و غیبت میکنین؟
گفتم: ما که حرف بدی نزدیم.
این حرف ها رو جلوی طرف هم می گیم؟
گفت : میدونین که اگر او بشنوه که پشت سرش حرف میزنین
ناراحت میشه!
اوقاتم تلخ شد و گفتم : تا حالا چهار دفعه پایگاه رفتی
و اومدی شدی ملای یازدهم ؟ من رو نصیحت میکنی ؟
بیا پایین !
حاجخانم می گه علی کجا رفت
گفت : من که نمیام . به شما هم توصیه می کنم
که جلسه رو تعطیل کنین
حیفه که عمرتون رو هدر بدین و آتش بخرین
برگرفته از خاطره مادر شهید
#شهید_علی_ادهم🍀
کانال اخبار شریفیه
🔊 @aKhbarsharifie
#خاطرات_شهدا
#معجزات_شهدا
#او_دوست_ماست
بخش اول 👇
ابراهیم با ناراحتی گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی، تو راه برگشت ماشاءالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد.
عراقی ها تیر اندازی میکردند و ما هم مجبور شدیم برگردیم.
علت ناراحتیش را فهمیدم، هوا که تاریک شد حرکت کرد. نیمه های شب هم برگشت، خوشحال و سر حال، مرتب فریاد میزد امدادگر امدادگر ، سریع بیا ، ماشاالله زنده است!
بچه ها خوشحال بودند، ماشاالله را سوار آمبولانس کردیم، اما ابراهیم در گوشه ای نشسته بود و غرق در فکر بود. کنارش نشستم، با تعجب پرسیدم در چه فکری هستی؟!
مکثی کرد و گفت : ماشاءالله وسط میدان مین افتاده بود، کنار سنگر عراقی ها، اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود! کمی عقب تر پیدایش کردم، در مکانی امن و دور از دید دشمن
بخش دوم 👇
خون زیادی از پای من رفته بود، عراقی ها مطمئن بودند که زنده نیستم، زیر لب میگفتم: یا صاحب الزمان ادرکنی ...
هوا تاریک شده بود، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. مرا به آرامی بلند کرد. دردی حس نمیکردم، از میدان مین خارج شد و در گوشه ای امن آهسته و آرام مرا روی زمین گذاشت.
گفت : کسی می آید و تو را نجات می دهد ، #او_دوست_ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد مرا به دوش گرفت و حرکت کرد.
آن جمال نورانی، ابراهیم را دوست خود معرفی کرد، خوشا به حالش...
#شهید_ابراهیم_هادی 🍀
کانال اخبار شریفیه
🔊 @aKhbarsharifie
#خاطرات_شهدا
#معجزات_شهدا
#هدیه_امام_حسین
محرم سال 65 در پی حادثهای از
ناحیه پا به شدت آسیب دیدم و از این که نمی توانستم به نحو شایسته ای در مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) شرکت کنم، به درگاه خداوند ابراز ناراحتی کرده و طلب شفا کردم.
صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا، در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدای عزیز از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدارم آمده و محمد پس از گفتوگو شال سبزی را که از خدمت سالار شهیدان آورده بود روی پایم قرار داد.
زمانی که از خواب بیدار شدم در کمال شگفتی باندها را دیدم که از پایم گشوده شده و شال سبز روی پایم قرار داشت و دیگر دردی احساس نمیکردم.
خبر این ماجرا به محضر آیتالله گلپایگانی(ره) رسید و پس از شرح آن، موضوع شال خوشبوی معطر به عطر حسینی(ع) مورد تصدیق ایشان نیز قرار گرفت.
🍀 راوی : مادر شهید 🍀
#شهید_محمد_معماریان 🍀
کانال اخبار شریفیه
🔊 @aKhbarsharifie
🌾
#خاطرات_شهدا
#کنترل_نگاه
#هرچه_ديده_ببيند_دل_مي_كند_ياد
هيچ وقت در مراسم عروسي ها و جشن ها شركت نمي كرد.
نه اينكه آدم منزوي بود و در جمع نمي رفت - جايي كه مي دانست گناه است نمي رفت.
مي گفت: #هرچه_ديده_ببيند_دل_مي_كند_ياد
اگر چشمم به نامحرم بيفتد حتماً به گناه مي افتم. خيلي با نفسش مبارزه مي كرد.
#شهید_محمد_مهدوی 🍀
#خاطرات_شهدا
همراه با شهید ابراهیم هادی به سمت مقر سپاه میرفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم.
صدای اذان ظهر که آمد، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت.
گفتم: آقا ابراهیم، بیا زودتر بریم مقر، همونجا نماز رو میخونیم. ما که بیکار نیستیم؛ داریم کار رزمندهها رو انجام میدیم! این کارمون هم مثل نمازه.
با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت: تموم این کارها بازیه. هدف از جنگ و جبهه و.. اینه که «نماز» زنده بشه.
هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم. ان شاءالله اثر اهمیت به نماز اول وقت رو تو زندگی خودت میبینی.🍃
+ شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات
┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄
#کانال_خبری_اخبار_شهر 🇮🇷
https://eitaa.com/aKhbar_shahr
#خاطرات_شهدا
حاج حسین یکتا میگفت:
شبِ عملیات یهو دیدن پِلاکش رو پرت کرد توی آب!
پرسیدن: چرا این کارو کردی؟
گفت: یه لحظه با خودم تصور کردم شهید بشم چه تشییعی واسه من میگیرن، چه برو و بیایی پیش مردم پیدا میکنم.
به خودم اومدم دیدم من شهوتِ شهادت دارم!
هدف دیدارِ خدا بود، نه دیده شدن..
پرت کردم تا از این دیده شدن فرار کنم.🍃
┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄
#کانال_خبری_اخبار_شهر 🇮🇷
https://eitaa.com/aKhbar_shahr