🥀
بین من و دعای سحر یک عشق قدیمیِ مگو در جریان است. قبل از شروع دعا، برای من، به خط نامرئی نوشتهاند: خب، چه میخواستی؟ لیست همراهت هست؟
فهرستِ حاضرْآمادهٔ جیبیِ من همین دعای عزیزکردهٔ سحر است. از رو برایش میخوانم و هنوز دعا از زبانم درنیامده، اجابت میشود.
من، دانای رازهای نهانِ جهانم.
نازپروردهٔ باریکترین شیوهٔ چیزی خواستن.
عادت داده شده به بیوقفه اجابت شدن.
انگشتنما، ولی به ماهر بودن در بله گرفتن.
کسی نمی داند، ولی فوت کوزهٔ من، باز هم آن عزیزترین خواستهای است که از تو داشتند، همان که تا لب تر کردند گفتی: «ای به چشم» و حظ کردی.
بیا و به خاطر قشنگیِ آن خواسته_که تو دوست داری_من را هم راه بده. به من هم بگو بله.
امیرحسینمعتمد
#ماه_رمضان
@aah3noghte
آه ...
🥀 امشب ما را مےبخشند... اما... اگر امشب مارا بخشیدند... به محبتِ امیرالمومنین بخشیدند... شما هم ببخش
🥀
مثل پَر که با وزش هر نسیمِ تازه ای تکان می خورد، بعد از جوشن سفید و سبکم.
صخرهٔ تا زانو پا در گِــــل، به لبْ تر کردنِ اسمهایت دل تــوی دلش نیست که پا در بیاورد و جَلدْ بال بگیرد پیش تو!
خوشسلیقه!
برای شبِ قشنگِ آشتی، خوبْ چیزی یادم دادی.
تازه اول شب است، به شب بگو طول بکش!
کلید صبح را گم کن!
ماها هنوز کار داریم. . .
#ماه_رمضان
#شب_قدر
🥀
حسین جان
من از اِلّا جمیلایی که زینب گفت فهمیدم
به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم💔
متن از کانال شهید آقاسید جلادتی هست🥀
اخرین پست کانالشون هم اینه از امشب که اولین شب سال عبادتمونه به این توصیه عمل کنیم👇
"اولویت زندگیتون
فقط فقط فقط
اهلبیت و اباعبدالله
یاعلیع
عبدالزینبس"
#آه_ارباب
#شب_قدر
🥀
صورتش را پوشاند و کیسهی نان را بر دوش گذاشت...
اشک از چشمهایش جاری میشد، میدانست امشب، بابا به آرزویش رسیده و حالا در کنار مادر است، اما این چیزی از داغ کم نمیکرد.
وارد خرابه شد، کودکی که پدرش در نهروان کشته شده بود سویش دوید و گفت: امشب دیر آمدی! مژده بده! علی را کشتند.
حسن بن علی تکهای نان جو از کیسه درآورد و زیر لب فرمود: خدایش رحمت کند.
#امیرالمومنین
#امام_حسن_جان
آه ...
🥀 صورتش را پوشاند و کیسهی نان را بر دوش گذاشت... اشک از چشمهایش جاری میشد، میدانست امشب، بابا به
[بگو حسین
که من
زار زار
گریه کنم]
#آه_ارباب