🌸 تشرف ابوسعيد کابلی در غيبت صغری
☑️ ابن شاذان میگويد:
▪️ بـه گـوشم خورده بود، که ابوسعيد کابلی در کتاب انجيل صحت و حقانيت دين مقدس اسلام را ديـده و لذا به سوی آن هدايت شده است و از کابل، برای تحقيق از اسلام خارج گشته، و به آن جا رسـيده بود.
به همين جهت در فکر بودم او را ببينم.
تا آن که ملاقاتش کردم و از احوالش پرسيدم، او اين طور نقل کرد:
▫️من برای رسيدن به محضر حضرت صاحب الامر (ع) زحمت زيادی کشيدم، تا آن کـه وارد مـديـنـه مـنـوره گشته، مدتی در آن جا اقامت نمودم.
دراينباره با هرکس صحبت میکردم، مرا نهی مینمود.
تـا آن کـه شيخی از بنی هاشم به نام يحيی بن محمد عريضی را ملاقات نمودم.
او گفت:
🔹 آن کسی که تو به دنبالش هستی، در صاريا میباشد. بايد به آن جا بروی.
▫️ وقـتـی اين خبر را شنيدم، به طرف صاريا براه افتادم.
در آن جا به دهليزی که آن را آب پاشی کرده بـودنـد، وارد شـدم.
ناگاه غلام سياهی از خانه ای بيرون آمد و مرا از نشستن در آن جا نهی کرد و گفت:
🔹 از اين جا بلند شو و برو.
▫️ هر قدر اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم:
🔸 نمیروم و به التماس افتادم.
▫️ وقتی اين حالت مرا ديد، داخل خانه شد.
بعد از لحظاتی بيرون آمد و گفت:
🔹 داخل شو.
▫️ وقـتی داخل شدم، مولای خود را ديدم که در وسط خانه نشسته اند.
همين که نظر مبارک حضرت بر من افتاد، مرا به آن نامی که کسی غير از نزديکانم در کابل نمیدانستند، خواندند.
عرض کردم:
🔹 مولاجان خرجی من از بين رفته است. - در حالی که اين طور نبود. -
▫️ وقتی حضرت اين جـمله را از من شنيدند، فرمودند:
🔸 نه، خرجی ات هست، اما به خاطر اين دروغی که گفتی، از بين خواهد رفت.
▫️ بعد هم مبلغی عطا فرمودند و من هم برگشتم.
طولی نکشيد که آنچه با خود داشتم، از بين رفت و مبلغی را که به من عطا کرده بودند، ماند.
سال دوم هم به صاريا مشرف شدم، اما آن خانه را خالی يافتم و کسی در آن جا نبود.
⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم
🏷 #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
#تشرفات💥💥 #حوادث_آخرالزمانی
@aakharazaman
🌒🔥با شناخت فتنه های آخر زمان،
پرچمدار روشنگری باشید
☀️گامی بسوی ظهور
❇️ تشرّف جعفر بن زهدری و شفای پای او
☑️ عبد الرّحمن قبايقی میگويد:
▪️ شيخ جعفر بن زهدری، به فلج مبتلا شد؛ بهطوریکه قادر نبود از جا برخيزد. مادربزرگش بعد از فوت پدر شيخ، به انواع معالجات متوسّل شد؛ ولی هيچ فايدهای نديد. اطّبای بغداد را آوردند. مدّت مديدی معالجه کردند، باز هم سودی نبخشيد؛ لذا به مادربزرگش گفتند: شيخ را به مقام و قبّه حضرت صاحب الامر عليه السّلام در حلّه ببر و بخوابان شايد حقّ تعالی او را از اين بلا رهايی بخشد و بلکه حضرت صاحب الامر عليه السّلام از آنجا عبور نمايند و به او نظر مرحمتی فرمايند و به اين شکل، مرضش خوب شود.
مادربزرگ شيخ جعفر بن زهدری، به اين موضوع توجّه کرد و او را به آن مکان شريف برد.
در آنجا حضرت صاحب الامر عليه السّلام شيخ را از جايش بلند کردند و فلج را از او مرتفع نمودند.
☑️ عبد الرحمان قبايقی (ناقل قضيّه) میگويد:
▪️ بعد از شنيدن اين معجزه، ميان من و او رفاقتی ايجاد شد؛ بهطوریکه نزديک بود از شدّت ارتباط هيچگاه از يکديگر جدا نشويم. او خانهای داشت که در آنجا، شخصيّتهای حلّه و جوانان و اولاد بزرگان شهر جمع میشدند.
من خودم قضيّه را از شيخ جعفر پرسيدم. او گفت:
▫️ من مفلوج بودم و اطباء از معالجه مرض من ناتوان شدند.
▪️و بقيّه جريان را نقل کرد تا به اينجا رسيد که:
▫️ حضرت حجّت عليه السّلام در آن حالی که جدّهام مرا در مقام خوابانيده بود به من فرمودند:
🔸 برخيز.
▫️عرض کردم:
🔹 مولای من، چند سال است که قدرت برخاستن را ندارم.
▫️ فرمودند:
🔸 برخيز به اذن خدا.
▫️ و مرا در برخاستن کمک کردند.
وقتی بلند شدم، اثر فلج را در خود نديدم و مردم هجوم آوردند و نزديک بود مرا بکشند. برای تبرّک، لباسهايم را تکهتکه کرده و بردند و به جای آن لباسهای خود را به تن من پوشانيدند. بعد هم به خانه خود رفتم و لباسهايشان را برای خودشان، فرستادم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۱۰۳
🏷 #تشرفات #توسل #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
.
💥💥 #حوادث_آخرالزمانی
@aakharazaman313
@aakharazaman313
🌼منتظران ظهور
✅ #تشرفات #ویژه_جمعه_ها ✅
#داستان_تشرف
🔴🔵 امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد مرحله قیام شده است.
♦️ میرزا ابوالفضل قهوه چی به ظاهر پيرمردي عامي و ساده اما در واقع يكي از شيفتگان و شرف يافتگان آستان مقدس امام زمان روحي فداه بود آن جناب نسبت به مسجد جمكران علاقه فراوان نشان مي داد و چه بسا تشرفات مكرر و توفيقات بي مثالش را از رهگذر انس با آن مسجد شريف به دست آورده بود .
🔷 از آن جناب نقل شده است كه در يكي از تشرفاتم به جمكران در عالم مكاشفه ، خدمت امام زمان رسيدم و آن حضرت خطاب به من فرمود :
🔶 ميرزا ابوالفضل ! از اين همه جمعيت كه مي بيني به جمكران آمده اند حتي يك نفر به خاطر من نيامده ، بلكه هر يك از ايشان به خاطر حاجت خويش آمده است .
🌹 ميرزا ابوالفضل ، در بازار قم قهوه خانه اي داشت ، اما هر چهار شنبه و هر جمعه آن را تعطيل مي كرد و به زيارت مسجد مقدس جمكران مي شتافت . روزي عده اي از بازاري ها به او گفتند : ميرزا ابوالفضل ! جمعه ها را براي خودت به جمكران برو ! و چهارشنبه ها را براي ما نرو ! بمان و به ما چايي بده ! در جوابشان گفت : براي چاي دادن به شما جمكران را رها نمي كنم . برخي از بازاري ها او را تهديد كردند و گفتند : اگر چنين كني قهوه خانه ات را مي بنديم . در جواب آنها گفت : ببنديد ! خيال مي كنيد كه به خاطر فروش چاي از امام زمانم دست بر مي دارم ؟! مگر من يوسف فروشم ؟! سرانجام عده اي از بازاري ها تهديد خود را با زدن قفل به در قهوه خانه او ، عملي كردند تا شايد وي را از عادت خويش باز دارند . اما آن مرد خدا ، هنگامي كه ديد به در قهوه خانه اش قفل زدند ، بلافاصله خودش نيز قفلي ديگر تهيه كرد و صدا زد : قهوه خانه ! خداحافظ !
🔺آن جناب خود نقل كرده است : در همان شب كه فردايش در قهوه خانه را قفل زدند ، آقا امام زمان را در خواب ديدم . حضرت فرمودند : ميرزا ابوالفضل ! بازاري ها تصميم گرفته اند بر در قهوه خانه ات قفل بزنند . گفتم : آقا جان ! قربانت گردم ! بگذار بزنند . مگر من بزغاله ام كه بع بع كنم و بگويم جو مي خواهم ؟! خدا ناظر است و رزق مرا مي دهد . من جمكران تو را به هيچ قيمتي رها نمي كنم . آقا لبخندي زدند . در همان حال از خواب پريدم و ديدم كه نزديك اذان صبح است ... صبح كه به قهوه خانه رفتم ، ديدم به در آن قفل زده اند.
🔴 میرزا ابوالفضل مدتی بعد از دنیا رفتند، یکی از خوبان قم او را در خواب دید که در همان عالم قبر(برزخ) یک کوله پشتی روی دوشش دارد و به آن شخصی که خواب می دید نزدیک شد و گفت آقا وارد قم شده و رد شد و رفت. این آقا وقتی از خواب برخواست، گفت: یعنی چه؟ میرزا ابوالفضل از دنیا رفته کوله پشتی یعنی چه؟ آقا واردقم شده یعنی چه؟نفهمید.
برای تعبیر خوابش پیش کسی رفت. گفتند این که دیدید کوله پشتی بر روی دوشش بود به این خاطر است که او عاشق ولی عصر(عج)بودند، عاشقی که از دنیا برود، عشق را از یاد نمی برد، یعنی برای رجعت آماده است و زمانی که امام زمان(عج) ظهور کند او نیز برمی گردد
🌺 و اما اینکه دیدید به تو گفت حضرت وارد قم شد، یعنی حضرت وارد مرحله ی قیام شد. پس واقعیت این است که قیام حضرت نزدیک است.
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
💥💥 #حوادث_آخرالزمانی
@aakharazaman313
@Eltejatales | کانال قصّههای مهدوی4_5987994613254720993.mp3
زمان:
حجم:
7.16M
⭕️ #تشرفات #وعده_صادق
☀️خدمتکاری که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به سراغش آمد
👤 به نقل از مرحوم سید غلامرضا کسایی (داماد علامه امینی)
📚مشابه در مطلع انوار ج۱ ص۱۲۰
👈 #یلدا ی غیبت را با اضطرار و دعا برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان به روز روشن تبدیل کنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💥💥 #حوادث_آخرالزمانی
@aakharazaman
@aakharazaman
☀️گامی بسوی ظهور.
✳️منتظران ظهور
#تشرفات (قسمت سوم):
💥دیدم شخص عرب نیست، گفتم شاید رفته دور ضریح مطهر طواف می کند. من هم رفتم یک طوافی کردم که شاید ایشان را ببینم ولی ندیدم، دفعه دوم طواف کردم و باز ایشان را ندیدم، با خود گفتم شاید از حرم بیرون رفته. رفتم در ایوان طلا باز ایشان را ندیدم، به کفشداری گفتم:
یک عربی با من آمد داخل حرم، ایشان را ندیدید؟ گفت: من همراه شما کسی را ندیدم.
فهمیدم به من توجهی شده است و اضطراب عجیبی مرا گرفت.
رفتم داخل صحن که شاید یکبار دیگر ایشان را زیارت کنم، ولی اثری از ایشان نبود. بنا کردم به دویدن و دیوانه وار وارد حرم مطهر شدم و رفتم بالای سر مطهر ضریح را گرفتم و دست به دعا بلند کردم و با تضرع و زاری و اصرار تمام از خدا و امامزمان میخواستم دوباره به خدمتشان برسم.
عرض میکردم: این جوری نمیخواستم خدمتتان مشرف شوم، بلکه میخواستم شما را بشناسم و اگر آرزوی مرا برآورده نکنید ضریح را رها نخواهم کرد.
ناگهان از پشت سر یک دستی آمد و انگشتان دستی که به دعا بلند کرده بودم گرفت و فشار داد و دوباره فرمود:
"حاجی اسئلکم الدعاء"
زود برگشتم هیچ کسی را ندیدم ولی با این جمله ایشان یک آرامش عجیبی در خود احساس کردم، مثل اینکه آب سردی رویم بریزند، یعنی به حال عادی خودم برگشتم. دانستم که لیاقت بیشتر از این را نداشتم.
📗ملاقات با امام زمان درکربلا ص ۸۲
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
🍃🌸🌹🍃🌹🌸🍃🌸🌹🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💥💥 #حوادث_آخرالزمانی
@aakharazaman313
@aakharazaman313
☀️گامی بسوی ظهور.