#خاطره1482
مدتها بود وقتی بیرون میرفتم از داخل ماشین در حال حرکت به صورت اشاره ای فردی را که مثلا بی حجاب بود نهی از منکر میکردم اما بعد عذاب وجدان داشتم که شاید متوجه اشاره من نشدن وخودم را سرزنش میکردم .
اما دیشب از ماشین که پیاده شدم از دور خانمی دوچرخه سواری که شال سرش داشت می افتاد به من نزدیک میشد با خودم گفتم امشب شب بیست وسوم ماه باید سعی کنم تذکر لسانی داشته باشم خیلی استرس داشتم تا اینکه اون خانم نزدیک شد ومن همینطور که در حال حرکت بود گفتم عزیزم موهات بیرون اومده مثل اینکه متوجه نشدی اما باسرعت از من گذشت و کمی اون طرفتر گفت اختیار هرکسی دست خودشه و به سرعت رفت.
من خیلی وقت بود که تذکر لسانی نداده بودم و عذاب وجدان گرفتم چرا جوابشا ندادم ،یا امربه معرف ونهی از منکر من هیچ تاثیری نداشته با اینکه به احتمال تاثیرهم علم داشتم اماقلبم شروع کرد به تند تند زدن هر چی خواستم خودما کنترل کنم نمیشد تا اینکه کتاب آیات موضوعی قرآن را داخل کیفم داشتم بیرون آوردم وبرای آرامشم از خدا کمک خواستم واز خدا خواستم آرامشی به من بده که در این راه وتذکر لسانی قوت قلبی به من بده
باورم نمیشد صفحه ای را تصادفی بازم کردم وآیه مربوط به دعابرای سعه صدر وتاثیر کلام باز شد(رب شرح لی صدری .ویسرلی امری.وحلل عقدة من لسانی .یفقهوا قولی)
واقعا آرامش پیدا کردم وعزمم را جزم کردم به اینکه تذکر لسانی بدم .