#خاطره1509
سلام.دیروز برای اولین بار امربه معروف کردم.میرفتم داروخونه،تو کوچه دو تا آقای مسن داشتن از درخت توت میخوردن قبل افطار.،منم همینطور که رد میشدم گفتم حاج آقا از شما بعیده،مردم روزه ان.ببرید خونه بخورین.
گفت راست میگی میدونی چیه همین کارا رو میکنن که تگرگ میاد.خدا لعنتشون کنه😳منم رد شدم رفتم.
موقع برگشت هم سه تا خانوم بدحجاب که یکیشون شالش افتاده بود دیدم.رد شدم گفتم خانوم شالتون افتاده.مادرش گفت اشکالی نداره.منم گفتم اشکال که داره میخواستم ادامه بدم که پرید وسط حرفم گفت شما خودتو سفت بگیر دخترتم سفت بگیر برو😢منم دیدم خیلی قاطیه گفتم ممنون که منطقی برخورد کردین و رفتم😐
فک کنم میتونستم جلو خانومه بهتر عمل کنم.من خانوم بدحجاب میبینم اعصابم خیلی بهم میریزه.
ولی خداییش خیلی استرس داشتم.همش فک میکردم چی بگم.آخه بار اولم بود.الآن احساس بهتری دارم.فک میکنم راه باز شده و بازم میتونم تذکر بدم☺️
اوضاع یه جوریه که اگه بری بیرون همش باید تذکر بدی😞