#خاطره1766
سلام خواهران گلم صبحتون به خیر🌸
دیشب اولین امر به معروف مستقیم من بود🤩
رفته بودیم خونه یکی از اقواممون که یه دختر بدحجاب دارن. این دختر از من دوسال کوچکتره و رابطمون هم باهم خیلی صمیمیه. غروب بود که باهم رفتیم تو بالکن کمی هوا بخوریم، که یهو شالش افتاد. اول خواستم نگم اما دلو به دریا زدم و گفتم شالت افتاده خوشگل گفت مهم نیست حوصله ندارم، منم دیدم اینجوری گفت خودم شالشو سرکردم و ایشون هم هیچ رفتار بدی نداشت الحمدلله و مخالفتم نکرد☺️
این فامیلمون تازه اثاث کشی کردن و پنجره هاشون پرده نداشت و کاملا خونه از بیرون دید داشت. یه باردیگه هم شالش افتاد که خواستم بهش بگم ولی صبرکردم تا خودش متوجه بشه که الحمدلله خودش سرش کرد دوباره👌. البته چون ما اونجا بودیم سرش کرده و به حساب واسه پدر من وگرنه خودش گفت من قشنگ با تاپ و شلوارک میام تو حال بزار ببینن🙄(از این لحاظ که هنوز پرده نزدن و خونه از بیرون دید داره). اینو گفت دیگه منم هیچی نگفتم چون گفتم شاید حس کنه بهش گیر میدم اما قرارشده چندوقت دیگه روزانه براش از چند صفحه کتاب ترگل عکس بگیرم بفرستم. ان شاءالله مفید باشه✨
نقدی هست لطفا بفرمایید❣🙏