#خاطره1808
سلام بهمه بزرگواران سالها پیش (شاید۲۰سال پیش) رفته بودیم خیابون برای خرید لباس و ...۱فروشگاه لباس زیر ،لباسهای زیرش پشت ویترین خودنمایی میکرد بر خیابونم بود دقیقا یادمه ولیعصر بود..خواهرم بی درنگ رفت تو مغازه... و شروع کردبا صاحب یا فروشنده اونجاصحبت کردن: کچرا اینطوری لباسهای زیر از پشت ویترین مشخصع .😔..جوونا میبینن و خیلی ام گناه داره ..بعد فروشنده اذعان داشت ک اگر غیر از این باشه جلب توجه نمیکنه و خانما نمیان و مشتری ندارم و.....خواهرم متقاعدشون کرد کخدا روزی رسونه انقد زیبا و دلنشین صحبت کرد ک فروشنده مونده بود ک تا حالا ایمانش ب اینکه خدا روزی رسونه ؛کجا بوده و سخت متاثر شد وقول داد ک از ویترین برداره ....خلاصه خیلی ام دوست شد با خواهرم و شد یکی از خانمای خوبی ک معتقده ک با بنمایش گذاشتن برخی چیزا نمیشه روزی رو بیشتر کردد...شاید بعدها هم بیشتر ثابت شد بهش ..😄 بعدها یادمه ک دیگه پرده زدن ب مغازه ها و حتی گاهی اجازه هم نمیدادن لباس های زیر بزارن تو ویترین ...حالا دوباره چقدر باب شده الله العالم