#خاطره1906
چند روز پیش رفته بودم بیمه ، نوبتم شدو نشستم که کارم و انجام بگیره هم زمان
کارمنده تلفنش زنگ زد و شروع کرد با پشت خطی شوخی و خنده و من دقایقی منتظر شدم
بعد هی نگاه ساعت و اینور اونور کردم تازه یادش اومد کار من انجام نشده سپرد به کارمند بغل دستیش که کار منو انجام بده
خلاصه وقتی کارم انجام شد
رفتم پیش کارمند وظیفه نشناس
بهش گفتم یه موضوعی رو خواهرانه از من بپذیرید
ارباب رجوعی که میاد اینجا میشینه، تک تک ثانیه هایی که بکار شخصی تون میپردازید حق الناسی برگردن شماست .
من فکر خودم نیستم بفکر آخرت شما هستم ...
بنده خدا انگار من مدیر مدرسه باشم شروع کرد به توجیه کردن که تماس کاری بوده و ازین حرفا..
درصورتی که من تمام صحبت هاشون رو شنیدم یک کلمه از کار صحبت نکردن فقط راجع به کرونا و شوخی ....
بعدم به صورتی که متوجه بشه توجیهش قابل پذیرش نیست سرم و پایین انداختم و در نهایت خداحافظی کردم ...