#مسابقه_آنگاه_هدایت_شدم
#جایزه_پانصدهزارتومانی500000
🌹نمونه #خاطره ارسالی اعضا👇
#خاطره_ارسالی
دوران راهنمایی بودم و امتحانات آخر سال با دوستم قرار گذاشتیم که یه بعدازظهری برم منزلشون و با همدیگه، نمونه سوالات ریاضی رو کار کنیم...
اون روز فرارسید، دفتر دستک و هرچی لازم بود رو جمع کردم و با اجازه و هماهنگی با خانواده رفتم خونه اشون...
تو پذیرایی خونه اشون نشسته بودم و منتظر دوستم، که بیاد و تمرینها رو شروع کنیم.
ضربه مغزی و آنگاه هدایت شدن محکم و مصمم من از اینجا شروع شد که هیچ وقت فراموشش نمیکنم👇
دوستم نه گذاشت و نه برداشت گفت،
نماز خوندی؟😊
منم بدون اینکه لحظه ای مکث کنم تو دلم گفتم واااا این چه سوالیه و جوابش رو همراه با یک لبخند زیبا بر لب و سینه سپر کردن و به سرعت نور گفتم آره باباااا، یعنی همینقدر قاطع و محکم که فکر کنم فرشته های همراهمم یه لحظه به نوشتن نامه اعمال من شک کردن که کی؟ کجا؟ پس چرا ما ننوشتیم؟؟
احسنت خوب متوجه شدین، من نخونده بودم!☺
ولی از ترس اینکه اگه بگم نخوندم و آبروم جلوی رقیب سرسختم بره این دروغ رو گفتم😒
البته ی داخل پرانتزی بهتون بگم، الحمدالله بنده از موقع ایکه به سن تکلیف رسیدم نمازهامو میخوندم، تو نماز جماعتهای مدرسه از همون کلاس سوم شرکت میکردم ولی خوب دائم نبود و به خاطر همون حال و هوای بچگی بگیر نگیر داشت، ولی کلی میخوندم...
پس فکر نکنید که تارک الصلاه بودمااا، نه
بالاخره آدمها زمانهایی هست برای اینکه یه جایی مثلا حفظ آبرو کنن و یه جورایی کم نیارن دست به کارهایی میزنن که خودشون هم واقف بر اعمالشون هستن که چه ها میکنن.
بگذریم، دوستم رو به من کرد و گفت آفرین که نماز تو خوندی، ولی من نخوندم بذار برم بخونم و بیام، هی میخواستم زودتر بخونم کار برام پیش اومد...
یعنی یه جوری گفتم خوندمااا دوستم رو هم مصصم کردم که هرچه زودتر بره بخونه و یه وقت خدایی نمازش ترک نشه☺ رفت و داشت وضو میگرفت.
ولی ناگفته نَمونه، اونم یه جوری آفرین گفت و تشکر از اینکه نمازم رو خوندم، از لحظه وضو گرفتنش که دقیقا در تیر راس من بود، یه عذاب وجدانی من رو گرفته بود که نگو🙈
در صورتم لبخند ولی دلم آشوب، که چرا دروغ گفتم نمازم رو خوندم😔
حتی چند باری به دلیل عذاب وجدان میخواستم جلوش اعتراف کنم که نه بابا نخوندم..😥 گفتم نه، اگه بگم، دیگه دروغم هم فاش میشه و آبروم پیشش میره و دیگه جلوش اعتباری ندارم.
هیچی دیگه اومد گفت اشکال نداره اینجا نماز بخونم؟حالا کجا؟ اد اومد جلوی من!
گفتم نه بابا، جاز نماز رو باز کرد و چادرش رو سرش کرد و الله اکبر شروع کرد به خوندن
حالا هی من تو دلم میگفتم خدایا غلط کردم، آخه این چه کاری بود من کردم و کلی دعواهای نفس اماره و لوامه🙁
این میگفت، اون میگفت، خلاصه نمازش تموم شد و شروع کردیم به تمرین کردن نمونه سوالات دوره ای آخر کتاب...
حالا هی من ساعت رو نگاه میکردم که ببینم اون روز تموم میشه یا نه
و همچنان حواسم به نماز نخوندنم بود😔
الان چون چند سالی ازاین خاطره گذشته دقیق یادم نمیاد که آیا اون روز رفتم خونه نماز ظهر و عصر رو خوندم یا نه؟
ولی چنان پتکی اون روز خورد تو سرم که تا الان مصمم و بااقتدار به خواندن نمازهام هستم.
دلیلش رو هم اول لطف خدا میدونم و بعد سوال دوستم، ولی عجب امر به معروفی شد اون روز، یه حالت برزخی داشتم که اگه خود شیطان گرفتارش میشد تا الان فکر کنم کلی سجده کرده بود به درگاه خداوند...
یه تشکر ویژه هم از خدا بکنم🙏🏻
دم خدا هم گرررررم که همیشه بنده هاشو از طریق بنده های دیگه اش یه #تلنگری میزنه که بابا به کجا چنین شتابان⁉️
حواسمون باشه خدا همه جا هوای بنده هاشو داره...
امربه معروف و نهی از منکر هم دقیقا همون #تلنگره است که خیلی بهش سفارش شده
❇ نکته آخر!
یادمون نره امر به معروف #تاثیر داره! شاید یه چیزهایی همون موقع تاثیرش رو نذاره ولی بدونید داره و این رو بارها و بارها در زمینه های مختلف تجربه کردم.
پس هیچ وقت نگید #به_من_چه_به_تو_چه! شاید یه تذکر کوچیک من و شما، مسیر زندگی خیلی ها رو تغییر بده...
موفق و موید باشید.
📣شما هم خاطرات امر به معروف شدن خود را به ادمین کانال آمرین بفرستید.
آیدی #ادمین کانال آمرین👇
Eitaa.com/amr_nahy123
🌺نمونه #خاطره شماره1
مسابقه #آنگاه_هدایت_شدم
⭕برای مشاهده سایر خاطرات
روی هشتگ👈 #خاطره_ارسالی
بزنید.
🆔️@aamerin_ir