eitaa logo
مرکز تخصصی امربه ‌معروف 💕 (موسسه موعود)
86.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
594 فایل
تحت اشراف علمی استاد علی تقوی ادمین: 😊 Eitaa.com/amr_nahy123 دوره های مجازی: 🎁 amrn.ir/c کانال نظرات فراگیران👇🏻 amrn.ir/nazar درخواست خرید کتب، سی‌دی و بازیها: 📚 ziadat.ir ♥️ aamerin.ir آپارات موسسه 💻 aparat.com/aamerin_ir تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🔆روایت کمتر شنیده شده از درباره ی حضرت امام به کشور وقتی شاه از ایران رفت، خود امام به این فکر افتادند که به ایران بیایند و از طرفی، آمریکا و ایرانی های مقیم آمریکا اصرار داشتند که آقا به ایران نیایند! در جمع به این نتیجه رسیدیم که این عده ای که در ایران فشار می آورند که امام نیاید دارای روحیاتی هستند که می خواهند قصه را به بختیار تمام کنند! امام تصمیم گرفتند که بیایند، یک هفته قبل از آمدن امام به ایران، ایشان اعلام کردند که به ایران می آیم، به دنبال این خبر، بختیار فرودگاه را بست و گفت تا دو روز بسته است! امام گفتند من روز سوم می روم! دوباره فرودگاه را بست! دوباره امام گفتند به محض اینکه باز شد می رویم! نکته ی مهم این است که در این بازی هیچ وقت امام بازنده نمی شد، چون فرودگاه نمی توانست برای همیشه بسته بماند و هر موقع که باز می شد همان روز، روز ورود امام به ایران بود... بالاخره هم همینطور شد، ما بلیط تهیه کردیم، در حدود ۵۰ نفر ایرانی بودیم و ۱۵۰ خبرنگار خارجی با ما بودند که آمدیم ایران، در ایران قرار شد که من اول از هواپیما پیاده شوم و وضع سالن را ببینم که چه جوری است، آمدم پایین و دیدم و بعد برگشتم داخل هواپیما و به همراه امام پیاده شدیم. یکی از نکات بسیار حائز اهمیت، این آرامش درون هواپیما بود، هیچگونه تشویشی وجود نداشت، امام حتی همان شب قبل از پرواز، نماز شب و نماز صبح خود را نیز به جا آوردند و استراحت مختصری هم کردند تا اینکه سوار هواپیما شدیم و به ایران رسیدیم. همه معتقد بودند به اینکه امام نباید به بهشت زهرا(س) بروند، چونکه راه بهشت زهرا(س) خیلی شلوغ است ما میگفتیم اگر برویم به میان مردم عادی چه میشود؟ ولی امام گفتند: خیر! من باید به بهشت زهرا(س) بروم. (باید یادآور شوم که طرح رفتن به بهشت زهرا را خود امام در پاریس مطرح کردند) با وجود اصرار مستقبلین، ما برای منصرف کردن امام عازم بهشت زهرا(س) شدیم، چون امام خودشان چنین تصمیمی داشتند به علت زیاد بودن تعداد ماشین‌های همراه در بین راه فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلی که امام در آن قرار داشت شدند که ریختند و خیلی خطرناک شد، داخل ماشین فقط من و راننده همراه امام بودیم، در جلوی بهشت زهرا(س) شلوغ شد و مردم ریختند. با ماشین به سوی بهشت زهرا(س) می رفتیم و وضع طوری شد که ماشین حرکت عادی نداشت تا اینکه اصلا موتور ماشین سوخت و از آن پس فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت می برد. حتی یک بار نزدیک بود ماشین توی جوی آب بیفتد! همین حین هلیکوپتر آمد و امام و من سوار هلیکوپتر شدیم و از آنجا در نزدیکی قطعه ی۱۷ پیاده شدیم. امام فاصله ی هلیکوپتر تا روی کرسی خطابه را راحت طی کردند، امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه می دانید و بعد با آمبولانس از در بهشت زهرا(س) خارج شدند و ماشین به دست راست پیچید، پس از طی مسافت در جاده به طرف قم باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت و با سرعت زیادی جلو رفت، هلیکوپتر ما هم روی آمبولانس حرکت می کرد. سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد از روی زمین بلند شدیم. مسأله ای که در این حال برای ما مطرح شد این بود که حالا کجا برویم؟ آیا به فرودگاه برویم؟ تصمیم بر این شد و رفتیم فرودگاه، ولی دیدیم هنوز جمعیت در فرودگاه و میدان آزادی موج می زند. بنا شد برویم جلوی بیمارستان امام خمینی(ره)، توی هلیکوپتر از امام پرسیدم حالتان چطور است؟ گفتند هیچ خوب نیست در نتیجه ی فشار جمعیت امام حالشان بد شده بود، وقتی که هلیکوپتر در محوطه ی بیمارستان فرو آمد، کارکنان بیمارستان به خیال اینکه بیماری آورده اند به طرف هلیکوپتر دویدندو در این بین با امام رو به رو شدند که چنان حالی شده بودند که نمی دانستند چه بکنند. یکی از دکترهای بیمارستان ماشین خودش را که یک پژو بود آورد و ما داخل آن نشستیم و رفتیم، یک ماشین جیپ هم که از خود دکترها و کارکنان بیمارستان بود به عنوان محافظ آمدند، از ماشین دکتر پیاده شدیم و با ماشین آقای ناطق نوری به منزل دختر آقای پسندیده رفتیم، شب هم از آنجا به مدرسه ی رفاه رفتیم که ساعت ۱۰ شب بود، امام خیلی خسته شده بودند، این، قضیه ی ورود امام از پاریس به تهران بود. در اینجا لازم است یک بار دیگر یاد آوری کنم که تصمیم آمدن به تهران را فقط خود امام گرفتند و این در حالی بود که تقریبا همه مخالفت می کردند، امام گفتند «نه» ما باید برویم ایران و این چیزی بود که حتی از تهران هم به ما فشار آورده می شد، یعنی همه می ترسیدند که قصه چه می شود ولی امام خودشان آمدند...🇮🇷 منبع : فصلنامه پانزده خرداد، شماره ۲، صفحه ۳۱۶ ╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ 📡به کانال آمرین بپیوندید👆