اواخر بهار سال 95
شب اول ماه شعبان،
بیست روزی می گذشت که در کربلا بودم.
دوست عراقیم گفت می خواهم تو را جایی ببرم که بهت زده شوی!
راهی جاده حله شدیم، ده کیلومتری حله یک جاده فرعی را پیچیدیم داخل.
نخل های بلند سر به فلک کشیده!
دام های مشغول چرا در حیاط های وسیع روستایی!
هلال و نور مهتاب اندک اول شعبان!
بوی شبنم های بهاری عراقی...
با سرعت از روستاهای زیبایی که تا به حال در عراق ندیده بودم عبور کردیم.
انتهای جاده چندین روستای تخریب شده و اما پر از نخل و درخت دیده می شد.
ولی چیزی که عجیب بود، بنرهای نصب شده بر این خانه های خراب و درخت ها بود.
تا چشم کار می کرد بنر بود با نوشت های جالب!
من پاهایم فلج بود سیده شریفه شفاء داد.
من چشمم کور بود سیده شریفه شفاء داد.
من از سیده شریفه ممنونم که بعد از پانزده سال بچه ای به ما عنایت کرد.
سیده شریفه مادرم را که سکه مغزی کرده بود شفاء داد و از ایشان سپاسگزارم و...
بنرها را می خواندم و عبور می کردم،
تا به یک حرم با صفا رسیدیم.
کوچک اما بزرگ!
کوچک به اندازه ی درخواست های دنیایی ما،
بزرگ به اندازه دل های شکسته ی تمام کسانی که از صاحبش حاجت گرفته اند.
#سیده_شریفه_بنت_الحسن.
دختر امام حسن مجتبی علیه السلام.
واقعا بهت زده شده بودم، یک بانو و این همه عنایت و شفاء و قدرت!؟؟
شب اول شعبانی شد برای ما!
حرمش انگار قطعه ای از بهشت بود.
.
اصلا نمیدانستم که همچین بانوی با فضیلت و کرامتی وجود دارد.
.
از آن پس بارها به سیده شریفه متوسل شدم و حاجات فراوان گرفتم،گفتم شما هم از توسل به بی بی شریفه، غافل نشید.
✔️فرزندان و منسوبین به #امام_حسن از قاسم و عبدالله تا سید شریفه همچون خود مولایمان کریم و بخشنده هستند.
#جلال_اعیان_منش عضوشوید 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3006136533C44e9240325