.
سلااام و عصر تابستانی شما به خیر و سلامت🌱
فرستادمش علاالدین، افقی رفت و عمودی برگشت! (با تشکر از زحمات همسایهی خوب ما)
در این سه روز، دو کتاب را تمام کردم، دو طبقه کابینت به سبک کوکب خانم دسته گلی شد، کمی بیشتر وقت داشتم تا به کارهای خوب و بدم فکر کنم! و...
البته که دلم برای اهالی آیه تنگ شده بود🌱
❤️
آدمی گاهی دوست دارد به جایی پناه ببرد که معادلات آن فرق کند.
حرف از آدمهای سمی نباشد، محبت اندازه گیری شده در ظرفهای مدرج نباشد که کم و بیش شود و بخواهد اثری بگذارد، صفرهای حساب بانکی و شغل شما چیست و رنگ پوست و مارک ساعت و سیب پشت گوشی، اصلا به چشم نیاید...
بُر بخوری بین آدمها، و به بهترین جان پناه دنیا برسی، حسین(ع)🌱
🎀https://eitaa.com/aayeh1
.
من هیچگاه سفرنامه ننوشتم.
یعنی نوشتم، اما نشر ندادم.
در یک کارگاه نویسندگی، یاد گرفتم جایی لازم است از دایرهی امن خودت خارج شوی و نوشتههایت را به دیگران، زرورق پیچ، هدیه بدهی🌱
حالا هم با استوری یک استاد نویسندگی عزیزدل، دست به قلم بردم. منت دار نگاههای شما هستم.
همسفرها خواب هستند و عطر نان صمون، در اتاق پیچیده.
الحمدلله الذی خلق الحسین(ع)🖤
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤
دیروز، دمدمای عصر، کولهپشتی ها را گذاشتیم در سبد کالسکهها و انداختیم در دل جاده با پس زمینهی صداهای:
اشرب المای الزائر
هله بیکم یا زوار ابوالسجاد
تفضل علیکم یا زائر❤
به یاد خانواده و همهی دوستان عزیزم بودم🌱
ترکیب مِهر آدمها و خوشمزههای اربعینی، راه رفتن را راحت میکند.
سیاهی شب، حس کردیم بچهها خستهاند، اولین موکب را انتخاب کردیم. البته موکب که چه عرض کنم سیبری- موکب! ترکیب پنکه سقفی و کولرگازی و پنکه معمولی.
بچهها در کسری از ثانیه بیهوش شدند.
تا صبح صدای خنده و صحبت خانمهای میزبان را در خواب و بیداری میشنیدم.
الان هم زائرات در موکب خواب هستند و ما بساط نقاشی و خوراکی را به پا کردیم تا هوا کمی خنک شود و به دل جاده بزنیم.
دو دختر بچه اهل نجف کنارم هستند، فدک و زهرا.
اربعین سفری نیست که بدانی یک ساعت بعد کجایی و در چه حالی، اما همین که رو به حرم حسین(ع) میروی، برای من کافیست❤️
🎀https://eitaa.com/aayeh1