✅ «نقد سلاممحور قرآنی» در برابر «نقد عیبجوی اومانیستی»
یا
توصیههای قرآنی به منتقدان هنری
👈 برشی از مقدمه خواندنی استاد نعمتالله سعیدی در کتاب «ده قاب، ده قهرمان»
🔻 قبل از هرچیز بهتر است یادآور شویم که مجموعه یادداشتهای این کتاب را نمیتوان همان #نقد_فیلم مرسوم دانست. قرآن کریم در اوصاف بهشت اولیا میفرماید: «لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما». در آن بهشت، نه حرفهای لغو و بیهودهای میشنوند و نه بر یکدیگر خردهای میگیرند و گناهی میبندند. (واقعه، ۲۵). اگر دقت کنیم اینجا قرآن کریم دارد بهشت «سابقون» را توصیف میکند. بهشت کسانی در حد پیامبران و اولیاء. آنوقت یکی از ویژگیهای این بهشت این است که اهل آن حرفهای لغو و بیهوده نمیشنوند و ایراد نمیگیرند! قطعاً نشنیدن حرفهای لغو خوب است. اما چنین مطلبی مگر چقدر اهمیت دارد که قرآن کریم آن را یکی از مهمترین ویژگیهای بهشت (و در کنار انواع و اقسام نعمات و مواهب دیگر از نهرهای شیر و عسل گرفته تا خانههایی به بزرگی یک شهر و...) یاد میکند؟! آن هم بالاترین درجات و طبقات بهشت!
🔻 سپس بیشتر توضیح میدهد که، مگر سلام و سلام. واقعاً چطور میتوان متوجه شد که چرا حرفهای بیهوده نشنیدن اینقدر مهم است؟! و در ادامه عجیبتر است! میفرماید «الا قیلا سلاما سلاما». سلام و فقط سلام. انگار حرف دیگری غیر از سلام لغو بیهوده است! یا باید بگوییم در همین «سلام» عالمی از حرف است، عالمی که اهل چنین بهشتی میتوانند تا ابد در همین محدوده «سلام» گفتوگو کنند. یا باید بگوییم که غیر از سلام و عرض ادب و ارادت و محبت نسبت به یکدیگر حرف دیگری نمیزنند و نمیشنوند. یا شاید هر دو! این یعنی اگر حرفی لغو نباشد باید زیرمجموعه «سلام» باشد. (سلام یکی از مهمترین اسمای الهی است. اسمی که تمام کائنات و جهان آفرینش ذیل آن و به واسطه آن موجودیت یافته است. این یعنی کل آفرینش یک سلام الهی است. بگذریم...)
🔻 اهل چنین بهشتی حرفهای لغو نمیشنوند، درست، اما آن «تأثیما» دقیقا یعنی چه؟ ... «تأثیما» را اکثر مترجمین خردهگیری و مفاهیمی از این دست ترجمه کردهاند. اما به نظرم اصل معنای این کلمه، در اینجا، اشاره به ذات همین تفکر و ادبیات انتقادی اومانیستی دارد. اجمالاً میدانیم که تفکر مدرن غربی را بعد از کانت و امثالهم «تفکر انتقادی» نام گذاشتهاند. انگار که این تمدن بر اساس همین «تاثیما» شکل گرفته است! یعنی خردهگیری! چیزی که لابد هم شنیدنش گناه محسوب میشود و هم گفتنش.
تفکر انتقادی در معنای اومانیستی و در حداقل ۵۰ درصد موارد، یعنی عیبجویی و عیببینی. اما نقد در همان زبان مرسوم فارسی، یعنی تعیین کردن عیار و میزان طلای مثلاً یک النگو. (اینجا هدف نقد تعیین مقدار طلاست، نه ناخالصی و عیب و ایرادش).
🔻 بارها در مطالب مختلف عرض کردهام که ریشههای اصلی تفکر انتقادی به «ناشکری» و ناسپاسی بشر معاصر باز میگردد. قرآن کریم میفرماید «قلیل من عبادی الشکور». بندگان اندکی شاکر و شکرگزار هستند. اگر به قول نیچه و امثالهم مدرنیته و اومانیسم را عصیان و انکار بشریت بر علیه آسمان بدانیم معلوم است که جنس تفکر چنین انسانی محدود به تفکر انتقادی خواهد بود. تفکر انتقادی به زبان ساده یعنی اینکه، هیچ حقیقتی وجود ندارد. همه.چیز نسبی است. پس متفکر واقعی نیز کارش حقیقتگویی نیست بلکه نقد حرفهای هر کسی است که ادعای حقانیت دارد. چنین متفکری منتظر میماند که دیگران حرفی بزنند و او ایرادهایش را بگیرد! منتظر میماند که هرکس هر ادعایی کرد ردش کند. پس با این تعریف کار متفکر واقعی فقط عیب پیدا کردن از رفتار و عقاید و حرفهای دیگران است. (تفکر تبدیل به عیبجویی و «تأثیما» شده است.) اگر مثبتتر نگاه کنیم کار او عیبجویی برای رفع ایراد است. البته انکار نمیشود کرد که این جنبه دوم درست است. کار تفکر انتقاد است و کار منتقد تلاش در راستای مقدمات رفع ایراد. اما نه صرف انتقاد چیزی را اصلاح میکند و نه تفکر فقط در انتقاد خلاصه میشود. اجمالاً پس مجموعه پیش رو را نقد به معنای مرسوم خودش (چیزی که امروز مرسوم است) نمیتوان به شمار آورد.
🔅 آینه | فرهنگ و مردم
🆔 Eitaa.com/aayneh57