eitaa logo
آینه | فرهنگ و مردم
281 دنبال‌کننده
864 عکس
185 ویدیو
6 فایل
بسم الله لینک کانال در پیام رسان بله ble.ir/join/OTU4NmJlZW ارسال سوژه و ارتباط با هیئت تحریریه: @sarir1_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️🔴 شهر که شلوغ شود همه کتک می‌خوریم! ⬅️ سه روایت از ۸۸ برای ۹۸ ✍ محمدرضا شهبازی 🔹 یک شب انتخابات ۸۸، در محوطه روبروی گله به گله مردم جمع بودند و حرف می‌زدند و بحث می‌کردند. آخرین حرف‌هایمان با یک گروه دو سه نفری جوان همسن و سال خودمان بود. طرفدار بودند. یادم هست حرف‌هایمان این‌طور تمام شد که حالا این‌که چه کسی پیروز شود خیلی هم مهم نیست و ایران مهم است و هرچه بشود برادریم و هموطن و این‌ها. دست دادیم و یادم نیست، شاید روبوسی هم کردیم و خداحافظ. خداحافظ تا شنبه بعد از انتخابات. فردای انتخابات در ما یک طرف بودیم و دست‌هایمان را توی هم زنجیر کرده بودیم و یک گروه هم در مقابل همین کار را کرده بودند. بطری آب معدنی پر از آب و لنگه کفش بود که می‌رفت هوا و می‌خورد به سر و صورتمان. آن‌ها آمدند جلو و رسیدیم به هم. سینه به سینه شدیم. یک آن همه دنیا ایستاد! همه چیز اسلوموشن شد و یک لحظه، چند دقیقه کش آمد. با همانی که دو شب پیش با هم دست داده بودیم و آرزوی سربلندی برای وطن کرده بودیم، سینه به سینه بودم! 🔹 دو چند ساعت بعد در بودم. شنیده بودیم که دارند می‌روند سمت . با بچه‌ها راه افتادیم آن‌طرف. هم ما بودیم هم معترض‌ها. شعار می‌دادند و جواب می‌شنیدند. شعار می‌دادیم و جواب می‌شنیدیم. سوار بر موتور آن‌طرف جمع شده بود. یکهو موتورها هندل خورد، غرید و راه افتاد سمت جمعیت. پلیس موتورسوار همین‌طور می‌آمد و گاز می‌داد تا صدای موتورش بی‌نیازش کند از چرخاندن باتوم و اگر به سرتقهایی مثل ما می‌رسید البته نوازشی هم می‌کرد. البته ما سرتق نبودیم! اینکه تکان نمی‌خوردیم برای این بود که فکر می‌کردیم به ما که کار ندارد... که خورد به بازویم، همین را گفتم. داد زدم یه نگاه بکن به قیافه و تیپ من بعد بزن. فریاد زد من وسط این شلوغی نمی‌تونم گزینش کنم! به من گفتند خیابون رو خلوت کن! 🔹 سه شبِ همان فردای انتخابات رفتیم طرف کوی دانشگاه. من دانشگاه تهرانی بودم و سابقه زندگی در کوی را هم داشتم. بالای شبح‌هایی دیده می‌شدند. سیاهی‌هایی که معلوم بود چند قدم می‌دوند، چیزی را پرت می‌کنند و بر می‌گردند. و البته چیزی که پرت می‌کردند به ما نمی‌رسید. هرچند تا یکبار هم پرت می‌شد که آن‌هم به ما نمی‌رسید. ما پایین بودیم. مقداری بالاتر از تقاطع جلال و کارگر. کنار گارد ویژه‌ها. دو سه تا نمایشگاه ماشین آنجا بود. شیشه‌هایش شکسته بود و مرد مغازه‌دار مغموم نشسته بود جلوی مغازه به این امید که از ماشین‌های میلیونی‌اش محافظت کند. با چند نفر از بچه‌ها رفتیم جلو. وسط‌های راه بودیم که یکهو گارد ویژه حمله کرد. آن‌ها هم جری شدند و آمدند جلو. یک‌دفعه ما با تعدادی از آن‌ها افتادیم وسط گاز اشک‌آور این‌ور و پاره آجر آن‌ور. اینطرف گاز اشک‌آور می‌زد که به آن‌ها نمی‌رسید و نصیب ما می‌شد. آن‌طرف هم سنگ پرت می‌کرد که باز به ما می‌خورد. گیر افتاده بودیم آن وسط. تا می‌خورد، خوردیم! هم ما هم تعدادی از روبرویی‌ها! 🔹 تمام همان‌روزها فیلمی منتشر کردند که یک تویوتای ناجا که بین سبزها گیر افتاده سراسیمه دنده عقب می‌گیرد و از روی یکی رد می‌شود. این روزها فیلمی منتشر کرده‌اند از پلیسی که تعدادی افتاده‌اند دنبالش و بیچاره از ترس تیری می‌زند به پای یکی. چه چیز این فیلم‌ها عجیب است؟ راننده تویوتا باید بوق می‌زد و راه باز می‌کرد برای گریختن از دست افرادی که دیده بود بسیجی می‌کنند؟ این‌ها طبیعی‌ترین اتفاقاتی است که در چنین شرایطی می‌افتد. ما تصوری از ناامنی نداریم. تصوری از جنگ داخلی نداریم. تصوری از تعقیب و گریز کوچه به کوچه نداریم. خیابان‌های نیم‌سوخته را در فیلم‌های آخرالزمانی دیده‌ایم. ویرانی را در کنار اخبار جهاد نکاح دیده‌ایم و فوق فوقش تعجب کرده‌ایم. فکر می‌کنیم آشوب که شود یک‌طرف می‌برد، یک‌طرف می‌بازد. یک‌طرف می‌زند، یک‌طرف می‌خورد. اما شهر که شلوغ شود همه کتک می‌خوریم. همه! 🔅 آینه | فرهنگ و مردم 🆔 eitaa.com/aayneh