eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
113 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لبریز از عشق و ماتم است این وادی ارثی شده این غربتِ مادرزادی زهری که سراپای حسن را سوزاند جوشید و رسید به امام هادی 🏴 @abadiyesher
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم دور از تو و با نیت غربت بنویسم سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی العشق بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم شاید که چنان رود سر راه بیایم بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم مقصود من از "یا من ارجوه رجب ها" غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟ با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید از نور تو، تا روز قیامت بنویسم با این همه آلودگی، ای آیۀ تطهیر از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز بی پرده برای تو روایت بنویسم شیر آمده از پرده برون با نفس تو تا من هم از این رتبۀ خلقت بنویسم تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست حق دل من نیست که حسرت بنویسم من شاعر چشم توام، المنّة لله پس می شود از روی بصیرت بنویسم هر لحظه بر افروختم از داغ، چو لاله هر آینه از درد به حیرت بنویسم از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم از سوختن پرده ی حُرمت بنویسم دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز چیزی اگر از حدّ جسارت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط...بنویسم از جامعه، از شرح زیارت بنویسم ای مهبط وحی! ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم حالا که تویی راه رسیدن به خداوند من قافیه را نیز هدایت بنویسم آه! ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم حالا که نوشتند: "و کُنتم شفعایی" بگذار از اسباب شفاعت بنویسم از خون گلویی که به قنداقه نشسته از دست قلم گشته ی غیرت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط...بنویسم از مردمِ نامرد شکایت بنویسم از زهر جگر سوز نوشتم، که بسوزم از تشنگی ات وقت شهادت بنویسم از رفتن با پای پیاده پی مرکب از ماندن در هُرم حرارت بنویسم شب بزم شراب، آیه تطهیر، تعارف باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم امشب چقدر سامره نزدیک به شام است کوتاه شده است فاصله راحت بنویسم از روی سرِ بر سر نی روضه بخوانم از خط کبودیِ اسارت بنویسم هشتاد زن و بچۀ در سلسله بسته هر سلسله را غرق جراحت بنویسم سخت است سه ساله وسط بزم پیاله سخت است که از چشم حقارت بنویسم یک بار دگر نقطه سر خط...بنویسم بر منتقمش نامۀ دعوت بنویسم @abadiyesher
محمدحسین حدادیانهر کی با توئه سعید.mp3
زمان: حجم: 10.9M
هرکی با توئه سعید هرکی بی توئه شقی تویی مرز کفر و دین اَیُّهَا الْهادِى النَّقِى
گفتند: «غنا» از آرزو کاستن است خود را به غنای طبع آراستن است تسلیم و رضا چیست؟ به مقدار کفاف پیمانۀ روزی از خدا خواستن است @abadiyesher
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش چون شیر که در پای تو افتاد به خاک اسب‌ها از تنِ جدّ تو حیا می‌کردند @abadiyesher
امام هادی علیه السلام غم تو ریخته بر هم زمین را هم زمان را هم به گریه می‌کشاند ماتم تو آسمان را هم به طوفان خورده کشتی نجاتی که به دست توست گرفتی و هدایت می‌کنی این بادبان را هم غروب است و دلم گیر است با یاد تو میگریم شبیه روضه میبینم به یاد تو اذان را هم نشان دادی که داری در کَفَت جز آسمانی‌ها سپاه و لشگری از جنیان و انسیان را هم غزل را کرده‌ام پاره به وقت شعر با اشکم به وقت جامعه خواندن مفاتیح الجنان را هم به آتش می‌کشد من را غم دوری تو هرچند به دوشم میکشم داغ مزار بی‌نشان را هم @abadiyesher
با من بگو که همره من پیر می‌شوی یا آنکه بین راه، ز من سیر می‌شوی؟! @abadiyesher
‌روزگاری قهر بودی، روزگاری آشتی ماجرای عشق ما را ساده می‌انگاشتی! من زمین کوچکی بودم که از ترس کلاغ جای گندم دور تا دورم مترسک کاشتی! وقت برگشتن اگر راحت نمی‌بخشیدمت این‌قَدَرها هم مرا احمق نمی‌پنداشتی! نامه دادی: جانِ من هستی و فهمیدم چرا از به لب آوردنم احساس خوبی داشتی! ماه پنهان شد، نمایان شد، پلنگی نعره زد: داشتم از یاد می‌بُردم تو را، نگذاشتی @abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
@seyedrezanarimani4_493668673488158768.mp3
زمان: حجم: 3.6M
هزار شکر که بردیم نام هادی را هزار شکر که داریم امام هادی را
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
ای جام میِ و مایهٔ جان جامعهٔ تو سرمایهٔ سودای جنان جامعهٔ تو یک بحر طویل است و ز هرواژهٔ نورش سیراب شود پیر و جوان، جامعهٔ تو آمیخته با نام علی بن محمد گنجینهٔ اسرار نهان، جامعهٔ تو حقا که تویی هادی، اگر هیچ نمی‌ماند در شیعه به‌جا، غیرِ همان جامعهٔ تو در عصر شما شیعه شد آمادهٔ غیبت داده خبر از رجعتتان، جامعهٔ تو خشکانده زمین را وزش جهل و تباهی ای چشمهٔ عرفان جهان، جامعهٔ تو ما منتظر و مرتقب دولت عشقیم دارایی ما منتظران، جامعهٔ تو (م_کرمانی)
راه نجات عصر تو داغ بود تنور نفاق‌ها عصری که ماه رفت فرو در محاق‌ها تو با وجود آن‌همه مأمور، شیعه را بیرون کشیدی از همهٔ باتلاق‌ها در آن زمان که شبهه چنان موریانه‌ای روییده بود بر در و دیوار و طاق‌ها در آن زمان که فتنه چنان شعله می‌وزید در جان شیعه، مثل شرار اجاق‌ها تو خون گرم و تازه رساندی به جان دین در روزهای پرمخاطره و اختناق‌ها فرمایش شماست که ثابت‌قدم شویم راه شماست راه نجات از نفاق‌ها تأکیدتان متابعت از اهل‌بیت بود پرهیز از دودَستگی و افتراق‌ها فرموده‌اید: قلب شما کور می‌شود در گرد و خاک تفرقه و انشقاق‌ها... روضه تمام می‌شود و باز می‌شود پایِ دل شکسته به شمع و چراغ‌ها ابری میان صحن حرم خیمه می‌زند در خلوت سکوت شب و اشتیاق‌ها عطر دعای جامعه و بغض زائران باران گرفته است میان رواق‌ها علیه‌السلام @abadiyesher