eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ جز یاد تو و مهر تو و شوق وصالت رویای دگر در سر سودا زده‌ام نیست… °•♡°•
تو رها در من و من محو سراپاے توام تو همہ عمر من و من همہ دنیاے توام دل و جان تو گرفتار نگاه من و من بس پریشان رخ و صورت زیباے توام دلم از شوق تو لبریز و تو دیوانہ من اے تو دیوانہ من ، عاشق و شیداے توام دل تو صید ڪمند خم ابروے من است من ڪہ مجنون تو و والہ لیلاے توام نروم لحظہ اے از خواب و خیال تو عزیز من دمادم همہ وقت غرقہ رویاے توام تو گل باغ من و مرغ هوایم شده اے من دلباختہ نیز ماهے دریاےتوام ... ‌‌‌‌‎
این قدر دور کجا می روی ای یار بمان ! من از این فاصله هایت نگرانم نگران نگرانم چه کسی از تو خدا می سازد ـ  دست های که مرا از تو جدا می سازد  ناکسانی که به سودای دلم می خندند در حضور تو سراپای مرا می بندند  حلقه ی همسفران تو تفنگ و سنگ اند با من و با زن و با دختر تو در جنگ اند !! دست های که خط فاصله را ساخته اند عزت نفس تو را در خطر انداخته اند شیخ تا زنده بود حیله ی نو خواهد کرد ریشه ی عاطفه را با تو درو خواهد کرد !! کاشکی شانه ات از حادثه بالا می بود تا صعود نگه ات شهر تماشا می بود کاشکی عاشقی دستان تو را پل می کرد تا غزل های من از یادِ لبت گل می کرد  آی ای عشق غریبم به نگاه همگان  و به جان آمده جانم به هوای هیجان
قرار شد که بیایی قــرارِ مــن باشی   دوباره زیرِ قرارت زدی ؟! قرار نشد..
‌ مرا کنجِ صلاح و خرقه ی تقوی نمی زیبد ... گريبـان چاک و رسوا جانبِ میخانه خواهم شد!
در تمام شعر ها می بوسمت ، اما نترس بوسه را ارشاد قبل از چاپ سانسور می کند 🙈
ڪَفته‌ بودم شعر بی‌شعر ! امشب امّا یاد او باز دارد ڪاغذوخودڪار دستم می‌دهد ....
مرده ام اما پس از دفنم تو ه‍م خواهی شنید بینوا هنگام شیون های تو جان داشته
آیا شده در خلوت خود شعر بخوانی؟ قلبی بتپد بهر تو آن را تو ندانی؟ هرگز شده آیا به کسی عشق بورزی؟ ازشدت عشقش بشوی مست وروانی؟ آیا شده اسمی بشود مرهم دردت؟ نامش ببری درد و غم از دل بِرَهانی؟ پیش آمده حرفی به دلت داشته باشی؟ خواهی به زبان آوری اما نتوانی؟ اینها همه پیش آمده بر قلب من اما برخیزو بجنب ای هوس وشورجوانی عشقی که بجنبد به میانسالی هرکس بی شک بشود باعث یک جنگ جهانی چندیست شدم شیفته چشم سیاهت باید چه کنم از تب این عشق نهانی؟ بر پرده ی قلبم وجبی خاک نشسته پیش آی و بکن از دل من خانه تکانی ای کاش بفهمی که دگر تاب ندارم تا جان به تنم مانده خودت را برسانی
شده ایا که دلت تنگ شود دلت در سینه بگیرد نفست تنگ شود شده ایا که همه شهر کوچک وبی رنگ شود همه چیز پژمرده وبی روح شود شده ایا که دلت تنگ شود پر بزند برود شهر به شهر شده زنجیر کنندت نروی شده قلبت بتپتد نتوانی بنویسی چیزی نتوانی بگویی حرفی همه قلبت بشود چون شیشه یک سنگ بیاید بخورد در شیشه همه ی قلبت پر از خرده شود تکه تکه همه دلتنگی وغصه شود شده ایا که بگیری دستی یا بخندی یا بخندانی چشمی شده دلتنگ شوی دلتنگ خا نه ی کودکیت دلت از غصه بگیرد شاید بروی کنج اتاقت بنشینی تا صبح دفتر کودکیت را بگشایی تا صبح چشم در چشم عکس مادر اندازی اشک از هر مژه اندازی شده دلتنگ شوی
هر آن کسی که تو را چون شراب می بیند به جز تو کُلّ جهان را سراب می‌بیند تو چون شرابی و من شخص دائم الخمری که در نبود تو تنها عذاب می بیند هر آن کسی که مرا با تو شاد می دیده مرا بدون تو اکنون خراب می بیند چقدر قلب خرابم به یادت آرام است ولی پزشک در آن التهاب می بیند دگر به خواب شبم هم تو را نمی بینم مگر که عاشق بی خواب، خواب می بیند؟ بیا و زیر و زبر کن مرا که طالع بین درون طالع من انقلاب می بیند نوید داد که برگشتن تو محتمل است تو را مردّدِ در انتخاب می بیند...
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت از پا فتادگان را دستی بگیر آخر تا کی بسر بگردم در راه جستجویت تو ای خیال دلخواه زیبا تری از آن ماه کز اشک شوق دادم یک عمر شستشویت چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت