eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سیب می‌خواهم دو ڪَاز از ڪَونہ‌ے سرخ و لبت شعلہ هایی هم بہ جان خرمنم در هر شبت ... پرسہ‌اے آشفتہ در پس‌ڪوچہ‌ے موهاے صبح بوسہ‌اے پی درپی و دیوانہ‌وار از غبغبت ...✎
یکی باید باشد که صبح بخیرش بزند کنار ، پرده تقلاهای شب قبلت را .. سلااااام✌️ صبحتون زیبا❤️
صبح ات بخیر شاعر لبخن های شهر آیینه های شعر تو در جای جای شهر با دست های آبی تان سبز می‌شود گل واژه های زرد غزل در صدای شهر رنگین کمان هر غزلت وصل می‌کند دل را به پشت پنجره انتهای شهر شب ها کسی که از دل تان رد نمی شود حک می‌شود به دفترتان، ردپای شهر گاهی برای شعر شما آه می کشد مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد در ازدحام مردم بی اعتنای شهر بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی دستی بدون بدرقه آشنای شهر دیوارهای ساکت شهر و… صدای سوت صبح ات بخیر شاعر لبخندهای شهر
سرم به کار خودم بود و شعر...خیر سرت به روی شیشه ی احساس من تو ها کردی...
عاشقی با تو قشنگ است بیا دل بدهیم فکر کن ! قافیه تنگ است بیا دل بدهیم....... لشکر چشم تو از هر طرفی آمده است عشق آماده ی جنگ است بیا دل بدهیم...... شهر احساس مرا بغض فرو ریخته است سخن از توپ و تفنگ است بیا دل بدهیم....... دستهایم که بگیری نفسم می گیرد بوسه یک جام شرنگ است بیا دل بدهیم ....... دل به فتوای نگاهت ندهم پس چه کنم مفتی عشق زرنگ است بیا دل بدهیم...... شیخ فهمیده که نامحرم عشقیم ولی شیخ هم رنگ به رنگ است بیا دل بدهیم...
غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد دل از نازک خیالی های خال مست هندویت زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد قیامت میشود روبندرا برداری از رویت نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت
هرکسی درد آشنای ما نمیگردد رفیق قدر زر زرگر شناسد قدر شاعر شاعره
لعنتی درناسزاهای تو حتی قند هست لذتی در کوفت می بینم که در جانم نبود
گوشم که جز خوبی نمی بیند ز لبهاش او کوفت میگفت و من ای جان میشنیدم
نمیرسد غمی از بی تفاوتی بدتر همین که زخمی از دوست افتخار من است
گوشم که جز خوبی نمی بیند ز لبهاش او کوفت میگفت و من ای جان میشنیدم
سلام ممنون شاگرد کلاس چشم تو بودم که استاد غزل شدم دراین دانشگاه شاگردم خطاب استاد جفاست به بزرگان ادبیات