eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ من دوستت دارم ز جان، اما نه! بلکه بیشتر از هر چه دارم در جهان، اما نه! بلکه بیشتر با یک نگاهت می‌روم تا عرشِ هفتم تا خدا ای بهتر از باغِ جنان، اما نه! بلکه بیشتر مؤمن به گفتارِ توأم، پیوسته بیمارِ توأم ای ماه رویِ مهربان، اما نه! بلکه بیشتر پیغمبرِ منصورِ من، خاقانیِ مشهورِ من عیسیٰ وموسایِ شبان، اما نه! بلکه بیشتر ای شوخ‌چشمِ دلستان، طنازِ زیبایِ جوان مجموعِ احسان و ضمان، اما نه! بلکه بیشتر یک آیه قرآن خدا، بحرالعلومِ سر جدا منظوم و منثور عیان، اما نه! بلکه بیشتر ای لشکرِ حُسنِ کلام، جانم فدایت والسَّلام گاهی نظر بر شاهدان، اما نه! بلکه بیشتر
آسمان را به پر و بال تو پیوند زدم روی هر بام نشستی به تو لبخند زدم مرهمم بود فقط نیم نگاهی از دور با همین شیوه به زخم دل خود بند زدم تو ندیدی و به باور نرسیدی هرگز محض قانع شدنت تکیه به سوگند زدم ماه و سالم همه در حسرت دیدار تو بود شب میلاد خودم را ده اسفند زدم روز دیدار نخستین تو با چشم وجود لحظه‌ای را که دلم از همه دل کند، زدم توی تقویم من این آخر توفان زدگی‌ست چون که از سادگی‌ام اینهمه ترفند زدم تا تو با من بنشینی و بگویی از عشق... هی نگویی نه گناهست که من گند زدم! رفتم و بر در محراب صدایش کردم - با همان فکر گنه رو به خداوند زدم...!
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر جز همان دم که دلم بود و دلت بود و دلت
شمع من! دور تو گردم به کاخ شب وصل هر که توفیق "پری" یافته پروانه ی توست عالیجناب استاد
چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریشَم بنویسم، ولی افسوس نخوانی که نخوانی
‌ ما را ز برای دیدنش باید چشم ور دوست نبینی به چه کار آید چشم ؟
خیال زلف او کردیم شب ، صبح از پریشانی به مسجد باده خوردیم و به میخانه دعا کردیم
دلا دیشب چه میکردی تودرکوی حبیب من!! الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟؟
من و این خالے " سہ درد داریم تنها ؛ خـــــــالے و چندتایے " "داریم
نیمـه‌ ی دیگـرِ من بـود و دلش را زده ‌ام عاشقش بودم ومیگفت که من جا زده ام ‌ مثـلِ یک شـاعـر مردی که جنونش بزند آن قـدر غم بـه سرم زد که به دریا زده ام خب بگویید بـه دریـا زدنم اغـراق است قیـد ایـن زنـدگی ام را کـه سراپا زده ام میـلـه هـای قفسـم را نشمـارم چـه کنم من که عمرۍسرخودرا به قفس ها زده ام چـه بگـویم کـه تـو بـاور بکنی حرفم را؟ پاۍعشقت دوسه بارۍرگِ خود را زده ام
رقیب از گریه گِل سازد از آن خاک مزارم را که ترسد بر سر کوی تو باد آرد غبارم را
"زان دلبـرِ دل بُــرده همیـن قدر بگـویم گیـسـوش بلند و خم ابـروش خمم کرد"