eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر صبح میروم به درش سنگ میزنم شاید که سر برون کند و ناسزا دهد ☺️🌹
چشم تو حکمِ به اعدام ، چه آسان می‌داد ؛ پادشاهی که به قتل همه فرمان می‌داد ! آتش وسوسه‌ات بود که ویران می‌کرد ؛ مثل حوّا که دلش گوش به شیطان می‌داد لذّت عشق ، به آوار‌گی‌اش هست و همین وعده‌ای بود که ابلیس به انسان می‌داد ،
در تلاش زنده ماندن، زندگی از یاد رفت زنده بودن را کمی هم زندگی کن لااقل !
با اجازه غزلى تازه فدايت كردم بر سر سجده نه در شعر دعايت كردم با اجازه از همه دست كشيدم امشب و تو را از وسط جمع سوايت كردم با اجازه از تو و چشم و لبت مى گويم چه كنم دست خودم نيست هوايت كردم با اجازه تو طبيبى و منم باز مريض تو بزن بوسه بگو باز دوايت كردم با اجازه به خيالات خودم مى پيچم مثلا بودى و اين بار صدايت كردم با اجازه از شما و بى اجازه از همه بوسه بر شعر زدم باز دعايت كردم ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌙 چشم مات من و آن شرم نگاهت انگار سخن از آمدن ماه به ایوان دارد نشود خشک ،گل عشق ،به گلدان دلم شوق دیدار تو را ، حال پریشان دارد 💜🖤💜
ما کفش میشویم،تو تحویلمان بگیر راضی شوی معامله ی منصفانه ای است...
روبرویم رد شدی، یک آن پریشان می شوم محو آن زیبایی ات، در شهر تهران می شوم از تو می پرسم مرا ،در خاطرت داری هنوز؟ از جواب منفی ات، من مثل طوفان می شوم بغض سختی می شود، از پاسخت در قلب من زیر باران از غمت ،من همچو باران می شوم از کنارم رد شدی، بی آنکه بشناسی مرا از دوباره آتشی، در عشق سوزان می شوم
بی تو در این جهان اثر از آسمان نبود در آسمان بی تو اثر از جهان نبود بی تو زمین برای قدم های من مزار در چشم من اهمیتی در زمان نبود ای کاش یک جزیره فقط بود در زمین من بودم و توبودی و کل جهان نبود صیدت نمیشد این دل نامهربان من مژگان تو اگر به دهان کمان نبود چشمت نبرده بود اگر از من دل مرا از عشق در جهان معاصر نشان نبود طعنه مزن به دفتر اشعار قبلی ام مضمون نداشتم قلمم ناتوان نبود با اینهمه غزل نشدی سهم من چرا؟ نامهربان نبود دلت نکته دان نبود ◽️◽️◽️◽️◽️◽️ با این غرور لعنتی مردم و بهار بیچاره میشدیم اگر که خزان نبود
مرحبا ای یار، من مستم ز چشمانت یقین می برد قلب مرا یاد تو ای زیبا ترین هم سرای قلب من، سر زن و هم دل جا گذار جسم من قربان تو، وا کن دلُ و بر جان نشین سینه پُر درد است و درمانش نگاهی از نگار یار من شو ناز کن، دل باز کن، عشق است چنین اینچنین هر لحظه ام، یادت به رویا ساز شد دل به غم دمساز شد، برخیز و رخسارم ببین یک شبی بر تخت رویای تو باید رخنه شد رخت و تختت را به هم پیچیده و دل در کمین من به یادت عادت دیرینه دارم دلبرم یاد تو مشروب و من هم ساقیِ مستم، همین
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
در کشور عشق، معبدی می‌خواهم یک سینه تهـی ز هر بدی می‌خواهم سهمی ز جهان اگر مرا می‌بخشید باغی ز گل محمـــّـــدی می‌خواهم...
دیدی که رسوا شد دلم؟ غرق تمنا شد دلم؟ دیدی که من با این دلِ بی‌آرزو عاشق شدم