وقت تنگ است به یڪ بوسه مرادعوت ڪن
گاهےازعشق بگوبا دل من خلوت ڪن
با دلم راه بیا تا من و تو ما بشویم
وقت تنگ است بیا تا ته دنیا برویم
خنده زیباست بیاخنده به هم هدیه ڪنیم
شب درازاست بمان تاڪه به هم تڪیه ڪنیم
ڪلبه ےمابه دل خوش به جهان مےارزد
پشت من باش ببین پشت جهان مےلرزد
آب با عشق بنوشیم ڪم از مے نبود
لذتش ڪم ز دو صد جامِ پیاپے نبود
ماهمانیم ڪه هرروز به دل میڪاریم
خوب وبدهرچه بڪاریم همان برداریم
ازهمین روز بیا تا من و تو ما بشویم
زندگےمیگذرد حیف ڪه تنها برویم
از همین روز مرا در تبِ آغوش بگیر
عقل راازسر این عاشق مدهوش بگیر
سخن آخرم این است مشوباز عبوس
وقت تنگ است مرابعدِهمین شعرببوس ...
🌿🥀🌿
عاشقش گشتم ندانستم كه او
غیرِ من با ديگري چت ميكند
هِي بگويد عشقِ من تنها تويي
تويِ پي وي،، يار،، دعوت ميكند
برای شانه کشیده نشانه تا شانه
به شانه خط و نشان میکشد چرا شانه
نشسته برده برای غزل قلم بر بوم
کشیده بار غم دل کسی که باشانه
سری که حسرت یک شانه میکشد باشد
به زیر دستی خود مالک دوتا شانه
برای اینکه من و دل خودی نشان بدهیم
هزار قافیه لنگ و ردیف ما شانه
اگرچه خانه بدوشم ولی خیالاتم
گرفته در دل آغوش دوست کاشانه
مگر که باده ی سرکش نهان کنند از شرم
کشیده سر به گریبان هر عبا شانه
چقدر خط خطی از خاطرات یاران است
صد آفرین به تو خنجر؛ و مرحبا شانه
محبت رفقا منحصر نشد در دست
به نردبان شدنش خورده ردّپا شانه
برای شادی هرجمع سر خوش و سرمست
زده است قهقهه تا وقت انتها شانه
برای عقده گشایی نمودن هر بغض
به رقص آمده با هق هق ابتدا شانه
بمن چه من چبدانم جواب سربالا
چه حرف ها که نگفته ست بیصدا شانه
برای سدّنرفتن، شکستن تقدیر
گرفته چشم مرا دستِ بر قضا شانه
برای من شده پرچین نمی رسم ای دوست
برای هرکس اگر چه شده عصا شانه
طمع نموده ام از کشور تو در غارت
برای صحن سرم سطح اتّکا شانه
چه شاه بود و چه شیخ و چه مست و چه شحنه
کشیده جور عبا و غم و ریا شانه
به شیخ طعنه ندارد اثر ولی گفتم
هزار پرده بخود دیده سینما شانه
چگونه مدعی عشق میشوی وقتی
نبوده با سر من در تو آشنا شانه
شبیه پنجه در آغوش پنجه بودم کاش
شدم همیشه ی در کنج انزوا شانه
میان این همه مضمون بکر همواره
در آستین غزل بوده محتوا شانه
#حسین_مرادی
از کینه رها کن خود، تا هست کمی فرصت
این چرخ که من دیدم ، شاید ندهد مهلت
امروز همان فردا،ان وعده ی دیروزیست
انگار نمیخواهی،قسمت شود این وصلت
دنیای قشنگی میشد، گر همه خوش بودیم
ما حیف به همدیگر خوردیم فقط حسرت
هر کس به طریقی دل میبازد و میسوزد
بیچاره دلم خون شد تا کرد به این عادت
ارام بگیر ای دل ،ان دل که تو میجویی
اینجا نشود پیدا ،کو ان دل بی منت؟!
گویند تحمل کن ،بی صبر نباشد عشق
حالا چه کنم با این معشوقه ی بی طاقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علے_العشـق
باتوبهتر مےشودنطق وڪلامم یاحسین
ڪن قبول از راه دورعرض سلامم یاحسین
صبح وظهر وعصر وشامم هردقیقہ دم بہ دم
نام توباشد فقط ذڪرمدامم یاحسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا 😭
#صبحم_به_نام_شما
اگر سیلی اگر ویران اگر آشوب و طوفانی
فقط یک درصدِ قلب من مجنون پریشانی
دلم در فقر مضمون های بکر شعر فاخر شد
من از ایل گدایان و تواز قوم کریمانی
چنان اشعار ناب از کنج لبهای تو میریزد
که اصلا شهرک تولیدی قند فریمانی
اگرچه لوسم و از شیطنت لبریز و پر اشوب
نبینم از به من دلدادنت یک دم پشیمانی
اگر چه هشت میلیارد آدمی دور و برم باشد
برای درد تنهابودنم تنها تو درمانی
نمی ماند غم و درد و جراحت در دلم باتو
لبت مرهم دوچشمت شیره ی تریاک سلطانی
شدم قیصر که نامردانه غم خنجر زد از پشتم
اگرچه دختری اما هزاران داش فرمانی
برای گفتن زیباترین شعرم بیا بانو
شبی پر برگ و اذر ماهی و پر سوز و بارانی
#حسین_مرادی
شبی به مزرعه رفتم مترسکش میگفت
تو هم دچار غم و غربتی شبیه خودم
#حسین_مرادی
ـــــــــــــــــــــــــــ🍂ـــــــ
ســـــــلام بر همه تون
گنجشک باشی بهتراست درسردی دی
تا
زخم خورده از دل یخ کرده ی دوست
#عـلـی_جـعـفری_آملی (عارف)
تنها خمار آشفته ترکردم دهانم را
بر استکان خود زدم باز استکانم را
در خانه میمانم بدور از مردم صد رنگ
وسعت نخواهم داد بعد از این جهانم را
با این حسین منزوی بودن خوشم دیگر
وقتی نمیجوید کسی نام و نشانم را
دارایی م را دوستان بردند ،از دشمن
گاهی گدایی میکنم هر سفره نانم را
حتی سپاه مرگ هم در کشور جانم
نفعی نمیبینند بستانند جانم را
فرهاد از بی عرضه بودن بیستون را کند
در شعر خالی میکنم تاب وتوانم را
#حسین_مرادی
وقت تنهایی خودت باش و تمام آرزوهایت
که دائم بر سرت خواهند زد مردم قشنگیهای ذهنت را
#بداهه