eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را من چه می‌کردم به عالم گر نمی‌دیدم تو را با همه مشکل پسندی‌های طبع نازکم حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را یک بساط دهر شد زیر و زبر در انتخاب زین جواهر تا به طبع خویش برچیدم تو را من ز خود گم می‌شدم چون می‌شنیدم نام تو خویش را گم‌کرده‌تر می‌خواستم، دیدم تو را کی قبول من شدی فیاض در رد و قبول تا به میزان رهی صدره نسنجیدم تو را
آه که صد بار دویدیم و به منزل نرسیدیم . از خشم زمانه که بود خاتم انسان چون بارکجان ما زخود امید نبریدیم از جهل و خرافات و تاریکی و ظلمت هیچم اثری نیست که از ملک سپیدیم از قصر جمالات به ویرانه دویدیم ما کعبه حسنیم که به این خانه رمیدیم زین مدعیان که در طلب خانه ی عشقند جز یک دهن و کاسه ی لب هیچ ندیدیم صد ناله ی افشا که در این مجلس نیکان خواندیم و صدایی ز صداقت نشنیدیم گر جامه ی زیبا است آیینه ی خوبان زین جامه گریزان و دوصد جامه دریدیم چون زجر کشی در سفر عشق چنان است این درد و حقارت به غرامت بخریدیم زان وقت که ما ناله ی معشوق شنیدیم چون قطره ی خونی ز دل لاله چکیدیم از خلقت عشقیم و نه ایم از نفس خاک روزی که به پیمانه زدند عشق دمیدیم آه که صد بار دویدیم و به منزل نرسیدیم
کوچت، به درد و داغ نشاند اهل خانه را سرتا سر مثلث خاورمیانه را جز محض استقامت و فرماندهی نزاد مادر، ستون آن بدن چار شانه را دشمن اگر که از تو، هراسی به دل نداشت موشک نمی‌گرفت به سویت نشانه را از سر گرفت با برکات شهادتت ملت دوباره رابطه دوستانه را وقتش شده که منتقمان زیر و رو کنند کاخ سیاه توطئه، آن دیو خانه را تا رجعتی دوباره به همراه منجی‌ات پاهات جا گذاشت زمین و زمانه را افسانه چیست؟! مادر میهن نزاده جز اسطوره‌های واقعی جاودانه را سردار جبهه‌های مداوم سفر بخیر گرچه بنا نبود چنین‌... آشیانه را...  
هر که خواهد از خدایش در دو عالم آبرو زائر موسی الرضا باید شود زین آرزو او کریم است و کریمان را کرم بخشیده است هرکه بر او رو زده لطف و عطایش دیده است ✋🏻 ♥️
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من!نه اینکه مرا شعر تازه نیست من ازتو مینویسم واین کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزلهای من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تورا کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است! 💔🌿
خُرّم آن روز که بازآیی و سعدی گوید : آمدی؟ وَه که چه مشتاق و پریشان بودم!
ڪاش یڪ لحظہ شوم ڪودڪ و خوابم ببرد فـــارغ از هرچہ، بہ ڪَهواره‌ے لالایی ِ تووو🦋 ❀
هربار بنام تو خداوند حکیم اینجا همه جفتند و ما هم که تکیم دردم که دو تا یا که سه تا نیست خدا از عشق بگویم که شود زخمِ جدا گفتم برسد مهر تو اما نرسید این شعر مرا هیچ کسی هم نَشِنید آن روز که خوبی بشود روزیِ من افسوس که قبلش شده روحم همه تن بداهه
`یک شبی با قطره‌های خوب باران می‌روم چتر خود رابسته و خیس و غزلخوان می‌روم مثل آن کودک که باهر بادبادک دلخوش است با عبور باد و اوج خنده ی جان می‌روم @Sherkhas
‌ ‌ ‌ ‌آنچه پنهان در میان سینه باشد عشق نیست عاشقان با رسم رسوایی به میدان میروند ‌ ‌ ‌
به تمنای تو دریا شده ام تو ببین یک تنه تنها شده ام چقدر حسرت پیوستن رود بخورم من که مجزا شده ام همه عاشق همه شاعر همه خوب بدم اما به تو رسوا شده ام یخ و سردی تو نداری غم و درد که منم عاشق سرما شده ام لب و چشمت بزند برق و منم به تماشای تو بینا شده ام
در شهر ما رسم است هرکس را که قهر است محکم ببوسند و درآغوشش بگیرند