°🌿•
افسرده بود دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من❤️
#هوشنگ_ابتهاج✨
چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟
یا رب انصافی بده آن خط بازیگوش را
کار من با سرو بالایی است کز بس سرکشی
می شمارد حلقه بیرون در، آغوش را
از جهان بی خودی پای تزلزل کوته است
نیست پروای قیامت عاشق مدهوش را
زیر گردون سبک جولان چه عاجز مانده ای؟
می توان برداشتن از جوشی این سرپوش را
روزگاری شد ز جوش گفتگو افتاده ام
کیست صائب تا به حرف آرد من خاموش را؟
صائب
مسافر می شویم امشب ، من و شعر و کویر غم
ببر امشب لبِ ساحل ، کویرِ شعرهایم را
گریه هایم را کنار خنده هایت جا بده
شعرِ تلخم را به روی قندِ لب، مأوا بده
چشمِ تو فوقِ تخصص داشت در آرامشم
اندکی تسکین به طغیانِ دلِ دریا بده
هر نفس را چون غباری میزنم بر پنجره
بوسه ای از پشتِ شیشه، بر لبانِ «ها» بده
لنگه کفشی گشته ام کنج بیابان از غمت
با من مسکین مدارا کن، به من هم «پا» بده
با «محبت» می کنم ابیات تلخم را تمام
اهل شعری، خوب می دانم، عزیزم «تا» بده...
🌺🌺🌺
ناگهان رفته از این پنجره! ناگاه بیا
همه شب منتظرم، منتظرت ماه، بیا
قسمتم نیست اگر با تو به پایان برسم
لا اقل مثل همه تا وسط راه بیا
نرسیدن به رسیدن چه دلیلی دارد؟
این همه سفسطه و فلسفه؟ کوتاه بیا
پشت این سنگ به رویای خودم پا بندم!
ماه! این مرتبه با پای خودت راه بیا
وقت تنگ است و فضا تنگ و جهانم تاریک
شده حتی سر این خاک به اکراه، بیا!
🌺🌺🌺
لعنت به عشق پاک! نه لعنت به روزگار
لعنت به چشمهای پر از فتنه ی نگار
لعنت به آن که گفت تو را دوست دارمت
لعنت به زود باوری قلب بی قرار
خواب از سرم پرید و رهایم نمی کنند
این خاطرات لعنتی تلخ ماندگار
قید تو را بکل زدم از یاد بردمت...
لعنت به دل که رفت همیشه سر قرار
رفتی تو با قطار و سرم سوت می کشید...
لعنت به این ملودی شبهای زهر مار
رفتی میان برف و زمستان همیشه ماند
لعنت به عاشقانه ی تقویم بی بهار
بیچاره کرده است و به پایان نمی رسد
شکوایه های لعنتی آدم دچار...
#محمدجواد_منوچهری
گفتی که جوش روی گونه ام
مرا زشت کرده است؛
گیلاس روی برف
خدایی قشنگ نیست...؟!
🌙وقتی از پشت تلفن 📞با صدای خواب آلود ات 💜 شب بخیر میگویی 😍
من که هیچ ...کلاغ های لم داده روی دکل مخابرات هم به خواب میروند! 😴🍃
#شب_بخیر_ماهِ_من💖🌙
شیخ با من سخن از عالم عقبی می گفت
گفتمش: شیخ به آنجا که روم "او" هم هست؟!
#فریبرز_رضانواز
#ارسالیاعضا