eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تو را من دیده ام با او، بماند حال و احوالم به هم می‌آمدید اما تو سهم قلب من بودی
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟! قلب من تند نرو صبر کن آرام بایست
مارا چو گردباد ز راحت نصیب نیست راحت کجا و خاطر ناآرمیده ای(:
پيش‌بينی نكن چه خواهد شد عشق مثل هواشناسی نيست!
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند دردِ عشق است و جگر سوز دوایی دارد
دل به‌دلبر دادمُ و دلدار؛ دل را، دل‌ندید دل به‌دلبر دل‌سپرد، دلدار، پا از دل کشید -مولانا
زلفش چو شب چشمش چو دام مژه‌اش تیر بنگر که کمر بسته به قتلم، چه سپاهی!
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق تو را نصیب همین بس است که دل شکن باشی
وانگه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیش ترت بوسه دهم تیر وکمان را...
و عجب حال عجیبی ست دلم تنگ شده بی تو فکرم همه جا و کار من لنگ شده
صدای تق‌تق کفشش به جانم لرزه‌ای افکند که در کرمان صدای نعره‌ی آغا محمد خان
دلم اگر که نباشی، بهانه می‌گیرد دلم اگر که نباشی، بها نمی‌گیرد
دور نبودنت بخدا خط کشیده‌ام کل زمین مدار وجود تو شد، بس است
چون پسِ در زدنی شوق تماشای تو نیست! چه تفاوت،چه دری، رو به چه کس، باز شود؟
دورِ نبودنت همه‌جا خط کشیده‌ام ای امتحانِ سختِ نفس‌گیرِ بی وفا... ♥️
⦉‏آروم دمِ گوشِت زمزمه كُنه: +‏مِهربانم! ‏تو چرا غَمگينى؟ ‏بخُدا خَنده‌ى تو، شيشه‌ی عُمرِ منِ شيداست هنوز....!◕‿◕
🤢
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ بردی از یادم،بر این ماتم عزادارم هنوز اعترافی تلخ خواهی؟دوستت دارم هنوز ━━━━💠🌸💠━━━━
حالا که میروی به سلامت ولی بدان هرشب کسی به یاد تو خوابش نمی برد!🖤 شبتون بخیر
یار من زیبا و چشم شور دشمن ها زیاد می سپارم عشق خود را به دست «وَ اِن یَکاد»
گذار رابطه افتاد کوچه ی بن بست تو جازدی... به سلامت... ولی خدایی هست... به گریه بدرقه ات کردم و دلم خون شد برای دلخوشی ام هم تکان ندادی دست شبیه شیشه ی عطرِ شکسته شد این عشق خیال وخاطره از بوش مدتی سرمست بخند تا که بخندد زمانه حرفی نیست تمام بغض غزل با گلایه شد پیوست اگرچه تلخ...ولی باتو خوب فهمیدم نمی شود به حضور حبابها دل بست
می روم شعر ببافم....بلدی باز کنی؟ بلدم شعر بخوانم!....بلدی ساز کنی؟ من که نجوا و صدایم همه جا پیدا شد بلدی دلبریت را به من ابراز کنی؟ دل من غرق تمنا و تو باید باشی که ببوسی تو مرا زندگی آغاز کنی آمدی دل ببری با دل پر احساست بلدی با نفست شعر مرا راز کنی؟ دل من خسته و افسرده از آزار کلام می شود همچو مسیحا دمی اعجاز کنی؟ میزنم ناله ی مستانه بدانی هستم نفسم قطع کنی شعر خود آواز کنی میشوی مست و خراب از نفس عاشق من بلدم جان به تو بازم بلدی ناز کنی؟ ناگهان آمدی و از قفس آزاد شدم می شود تا دل من پر زده پرواز کنی؟ همه ی حرف دلم را به تو گفتم شاید خوب دقت کنی و پیش خودت راز کنی 🌹✌🏻
🖇🌱 بی مَعرفت تَــر از تــو ، شایَد که آسِمان بود تَنها که دیــد مَــن را ، باریــد و سَــرد تَر شُد
حس غزلم را خفقان کشت جماعت ازبس هیجان خوردم و ابراز نکردم
🍀 من بی تو سرافکنده و دم سردم و دلخون ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش 🍀