بی وقفه و بی مُعطّلی می پرسند
در هاله ای از نور جلي می پرسند
بر روی پل صراط، در روز جزا
از اصلِ ولایت علی(ع) می پرسند!
#مرضیه_عاطفی
دلم گرفته تر
از پیله کرم ابریشم
کوچکیست
که به تاری آویزان است
بر تک درخت تنهایی...
#زهرهطغیانی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
یک علی داشت خدا پس چه سعادتمندیم
در مـیان هـمه شـد روزی ما این گـوهر
━━━━💠🌸💠━━━━
#حیدر_محمدنژاد
تا عشق ، به سرزمینِ دل غالب شد
معشوق ، علی بن ابیطالب شد
تا کلّ جهان عاشقِ این عشق شوند
تبلیغِ غدیر خم به ما واجب شد
#رضا_قاسمی
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو به فکرشان آمد
دیر… اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شُریح, مثل شمر
همه عالِم شدند خیلی زود
همه ی دارها خریدارِ
سرِ مسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
پس مسلمان شدند خیلی زود
نامه داران کوفه ظهرِ دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریان وای باعث قتلِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب, خونْ یال, رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
کوفه تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
با حساب رقیه, داغ حسین
عمه را پیر کرد خیلی دیر
وَ عمو زود رفت خیلی زود
وَ عمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
_____________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام صبوح آمد ای مرغ سحر خوانش
با زهره درآ گویان در حلقه مستانش
هر جان که بود محرم بیدار کنش آن دم
وان کو نبود محرم تا حشر بخسبان
#مولوی
🌴💙🌴
امشب منِ شرمنده، بی تاب و سرافکنده
دادم به تو پرونده، ای خالق بخشنده
تو عاقلی و کامل، من جاهلم و غافل
بر بنده ی بی حاصل، لطف تو شده شامل
من پیر و زمینگیرم، از زندگی ام سیرم
آغوش تو اکسیرم، بی وصل تو میمیرم
بد بختم و بد اقبال، یک بنده ی پر اشکال
مرگ آمده استقبال، شاید ببرد امسال
من کوه پر از دردم، دل مرده ام و زردم
بسیار گنه کردم، ای کاش که برگردم
ای آب حیات من،کشتی نجات من
آیینه ی ذات من، رمز عرفات من
از بس که پشیمانم، باران فراوانم
ای خالق سبحانم، میبخشی و میدانم...
#بداهه
#زهره_قاسمی
به سوی تو آمدم
الهی العفو
اَشکو اِلَیکَ ، خسته و نالانم از خودم
آغوش باز کن که گریزانم از خودم
آغوش باز کن که به سوی تو آمدم
اقرار میکنم که پشیمانم از خودم
غیر از تلف شدن چه نصیبی مرا ز عمر ؟!
آنگونه ام که سیر شده جانم از خودم
پوشانده ام درونِ خودم را ز دیگران
این ننگ را چگونه بپوشانم از خودم؟!
از غیر خود چگونه شکایت کنم؟! که من
مانند گردباد پریشانم از خودم
از دیگران کناره گرفتن که سخت نیست
توفیق دِه که روی بگردانم از خودم
#عاصی_خراسانی
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل #ایام_مسلمیه
طلوع کرده شفق در نگاه شعلهورت
اسیر چشم تو باران، نسیم در به درت
تو از کدام لبِ تشنه قصه میخوانی؟
که رودهای جهان گشتهاند همسفرت
چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی
از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت...
چه داغها که دلت را پر از شرر کردند
چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت
نه آسمان که شبی بیستاره و تاریک
که تکه ابر سیاهیست در نگاه ترت
تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود
اگر جدا شود از تن هزار بار سرت
🔸شاعر:
#شیرین_خسروی
_____________________
هدایت شده از یوسف نامه