eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیدانم در این تقدیر ویرانی چه رازی است ولی دانم که هرویرانه ای آباد بوده است خیالم بوده این در حجله ام باشی تو بانو همین تنها خیال و فکر یک داماد بوده است
ببین نمایش کفتار های ناکَس را برای مرگ کبوتر فغان کرکَس را ببین که دورهٔ تزویر و عهد شعبده ست چنان که شعله دم از داغ یاسمن زده است ندیده دیدهٔ دهر اینچنین مداهنه ای که سنگ ناله کند در شکست آینه ای رفیق، فتنه گریباندریده آمده است برهنه آمده، گیسو بریده آمده است چقدر فتنهٔ امسال بدحجاب تر است سرابش از تلهٔ لوت هم سراب تر است بهانه کرده غم درگذشت مهسا را که آشکار کند خوی داعش آسا را بهانه کرده که خنجر به نای دین بکشد که چادر از سر ناموس مؤمنین بکشد تو ای حرامی اگر داغدار دلبندی چرا کتاب خدا را در آتش افکندی؟ تو ای حرامی اگر واقعاً عزاداری چرا چنین پی فرصت برای کشتاری؟ قسم به سوز دل فاطمه به آه علی بسوزد آنکه جدا شد رهش ز راه علی نه با حرارت دنیا، که با لهیب جحیم نه با عِقاب زمینی که با عذاب الیم بمیرد آنکه به اسلام خود خیانت کرد بسوزد آنکه به ارباب ما اهانت کرد بمیرد آنکه شعاری علیه رهبر داد گلو به گاله درید و‌ سزای خود سرداد بسوزد آنکه به آتش کشید پرچم را چقدر یاد من انداخت ابن ملجم را بمیرد آنکه فقط هرزگی است کردارش شرار هاویه خیزد ز گیس فر دارش بسوزد آنکه به نام جدال با سرکوب کپیده آنسوی مرز و دمیده در آشوب کسی که جمله ی سالم از او‌ ندیده کسی نمای اهل تفکر به خود گرفته بسی لگد به توپ بزن، فیلسوف دهر شوی! لگد به توپ بزن، قاب عکس شهر شوی! لگد به توپ بزن، شهروند خاص شوی! لگد به توپ بزن، جامعه شناس شوی! لگد به توپ بزن، صاحب احترام شوی! لگد به توپ بزن، لیدر قیام شوی! لگد به توپ بزن منکِر محرّم شو لگد به توپ بزن یاوه باف اعظم شو لگد به توپ بزن در دهات خود خان شو لگد به توپ بزن گنده ی لواسان شو بگویم البته مابین خیل فوتبالیست عزیز دل، بسیار است و شُکرشان باقیست بس است از قِبَل انقلاب، فَربه شدن شبیه کرگدن اینگونه ضد ضربه شدن بس است، یک شبه دارای مال مفت شدن شبیه گردن فیل اینچنین کلفت شدن هزار لعنت و نفرین، هزار آب دهن به هر فریم سلبریتیان بی میهن چه خوب، باطن خود را نشانمان دادند برای دشمن صد ساله دُم تکان دادند شده است عادت این لودگان دوزاری به کار بستن این شیوه های تکراری مُدام خوشگذرانی و بعد، نالیدن سپس مقابل بیگانه پوزه مالیدن الا ندیده وطن غیر پاچه‌ گیریتان الا مقابل اغیار، سر به زیریتان برای قوم شما که ، وطن گلستان است کویر و ساحل و جنگل چپاولستان است برای قوم شما عیش و نوش ، آزاد است هر آنچه را که هوس می کنید ، آماده ست شعار و دعوی آزادی از چه سر دادید شما که تیرهٔ از هفت دولت آزادید به انقلاب زدید اتهام جلّادی به سینه سنگِ زن و زندگی و آزادی دلیل سوزش تان درگذشت مهسا نیست تمام درد شما، یک کلام، «عریانی» ست ولی به فضل الهی حجاب پا برجاست حجاب سایه ی زهرا به روی کشور ماست «محمد حسین رشیدی»
در توئیتر یکی از لشکریان دشمن برد از یاد خدا را و چنین گفت به من: «تو اگر دغدغه‌ات مردم شام و یمن است دل من پیش غریبی است که نامش وطن است» گفتمش: توطئه بس کن! تو فقط لاف زنی! مفسد کاخ‌نشین! کِی تو به فکر وطنی؟ هر زمانی که فضا ابری و طوفانی بود آنکه در فکر وطن بود سلیمانی بود عزت کشور ما دست سلبریتی نیست دست یک مشت هنرمند درِ پیتی نیست تا سپاه است و بسیج است و شهادت باقی است بر سر کشور ما بیرق عزت باقی است تو اگر در هُتلت فکر وطن داشته‌ای پرچم فتنه برای چه برافراشته‌ای؟ فتنه‌گر سیلی سختی ز خدا خواهد خورد آتش فتنه تو را تا به فنا خواهد برد بهر دنیا همه‌ی آخرتت رفت به باد طشت رسوایی‌ات آخر ز سر بام افتاد کاش ای کاش که شرمی ز خدا می‌کردی از نگاه شهدا کاش حیا می‌کردی مهدی شریفی
لَنگ است کُمیتِ غزل و مَدح و قصیده آنجا که قلم، نازکشِ چشمِ تو باشد
بویِ دِلتَـنـگیِ پایـیـز وَزیده است ولی اوّلین موسِمِ این فَصل مَگَر مِهر نَبود!
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد، این در سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد   دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد   زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف... فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد  داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد... 🌺
یار آن‌جا و من این‌جا، وه! چه باشد گر فلک یار را این‌جا رسانَد یا بَرَد آن‌جا مرا
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود... دست‌های خویش و دامان توام آمد به یاد...!
دورتر هم بروی من به تو می اندیشم از تماشایِ سرابِ تو خوشم می آيد
مرگِ فریادها در سکوتی مرگ ناک اینک صداها مُرده اند یک به یک فریادها امروز گویا مُرده اند گِل تپیده در دهان ریبِ مزدورانِ عصر بوقچی هایِ خیانت کار دنیا مُرده اند از چه قلبی را نمی سوزاند از صیادها اینهمه ماهی که روی خاک دریا مُرده اند مدعی های حقوق زن کجا رفتند پس؟؟؟ فرق دارد خون و خون یا اهل دعوا مُرده اند قطعه قطعه پخش شدجسم کبوترها به خاک چشم های باز گویا در تماشا مُرده اند هیچکس نزد غمباری این درد را دم نزد از خون گلهایی که اینجا مرده اند جای دارد مُردن از اندوه جانکاهی که هست اینکه مظلومان دنیا بی مداوا مُرده اند از چه یک نم دیده ی تمساح ها را تر نکرد اینهمه مهپاره ای که مثل مهسا مُرده اند احمدرفیعی وردنجانی