eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی‌روی؟ ره زِکه‌پرسی؟ چه‌کنی چون‌باشی حافظ
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را؟ 🌴🕯🌴
گفتمش دل بردی از ما جان من مقصد کجاست؟ گفت عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا
روی دلم سیاه برایم عوض شده ست معنای راه و چاه برایم عوض شده ست گفتم اگر نظر به تو، خواهر برادری ست شرمنده! آن نگاه برایم عوض شده ست آن مقصدی که قول و قرار گذشته بود در نیمه های راه برایم عوض شده ست آخر چرا دروغ بگویم به خود، چرا؟! آن دید اشتباه برایم عوض شده ست دیدم به مهر و قهر تو، نام و سلام تو ناگاه دیدم آه! برایم عوض شده ست دست خودم نبود، نه! دست دلم نبود کی گفته دلبخواه برایم عوض شده ست نیت اگر که خیر شود، بوسه هم دعاست در عشق تو گناه برایم عوض شده ست من تارک الصلوة نبودم و نیستم قبله و سجده گاه برایم عوض شده ست دیشب که شکل ماه عوض شد، به چشم من امروز جای ماه برایم عوض شده ست. آرش آذر پیک
من عاشقم، تو عاشقی، دیگر تعارف کافی است پشت کلاس درس هم، دیگر توقف کافی است چندی ست گویا توأمیم، هی بر سر راه همیم این اتفاقی نیست، آه! دیگر تصادف کافی است با آن نگاه بی ریا، با ناز پنهان در حیا درقلب من، در روح من، دیگر تصرف کافی است دیگر نمانده فرصتی، از آن غرور لعنتی برگرد و بشکن خواب را، دیگر خرو پف کافی است! رقصان بشو، طوفان بکن، من را به خود مهمان بکن من عاشقم، تو عاشقی، دیگر تعارف کافی است!
در پشت باروها اگر، چنگیز یعنی اتفاق تنها به چشم باغبان، پاییز یعنی اتفاق فرهاد کنج بیستون، جان می کند ، اما فقط در قلب شیرین تا ابد، پرویز یعنی اتفاق روزی هزاران گله اسب، از پیش چشمانش گذشت اما به چشم شاه ما، شبدیز یعنی اتفاق ما غرقه در تکرارها، دلبسته ی پندارها اما به چشم عاشقی، هر چیز یعنی اتفاق ننشین کنار پنجره ، بیرون برو ،گل کن ،ببین هر قطره از این بارش یکریز یعنی اتفاق آن آتشی که زیر خاکستر نشسته، ناگهان یک روز اگر شد اتفاقی تیز یعنی اتفاق معنای سرخ واژه ها، پیش ادیب شهر نیست بنشین فقط یعنی بمیر، برخیز یعنی اتفاق ما خوب یا که بد شویم ، آنچه که می باید شویم تو نیز یعنی اتفاق، من نیز یعنی اتفاق. آرش آذرپیک
گیسو مفشان ،توبه ی ما را مشکن چون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..! 💟
گم کن مرا وفکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن وخيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده ونشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام وپرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام ♥️
وقتِ بیداری خورشید و قرارم با صبح کاش تکرار کنی نامِ مرا آخرِ شعر... 🖇💌
تو رفتی و به همه بی تو گفته ام: خوبم! که پیشِ چشمِ جماعت، تقیّه باید کرد...
با یاری چنـــد نوکـــر بـــی فـــرهنگ گیـــریـــم شود پاک شعـــاری با رنگ ای صــاحب نیـــرنگ! بگو امـــا کِی... از ذهن جهان پاک شود این همه ننگ ✍ ✒️
غزل شمارهٔ ۲۴۱ نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم خیره چه سر اندازم بر خاک سر کویت گر بوسه زنم پایت، سر بر نکنی دانم گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت خود دست‌به‌خونِ من، هم تر نکنی دانم ......