eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 144.4K
اقای ایرانی صدای امین اخگر
-شوق شهرت رفت و ذوق آرزوها هم که مرد موی کم کم شد سپید از خواب بیدارم کنید ♥️
‌ تسبیح هـم کلافــه از ایـن استخـاره هاســـت دعوای عقل و عشق چـه بـالا گرفـــته اسـت ...!!
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست وحشی بافقی
به تاوان یکرنگ بودن، دل تو مرا هم ردیف نبودن شمارد پس از تو چه توفیر اگر ابر و باران بیاید نیاید  نبارد ببارد جوان پیری ام در مسیر نگاهت زده بردلم این ضررها شررها غزل ها دوبیتی شد از زخم اخمت به دفتر زده این شرر ها ضررها
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد حامد عسکری
ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات من انار و حافظ آوردم، تو هـــم چایـــی بریز آی می چسبد شب یلدا هل و چایی نبات جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر این گـوزن پیــر را بیـــــچاره کرده خنده هات می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات: پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات ش: ح عسکری
عشق بعضي وقت ها از درد دوري بهتر است بي قرارم کرده و گفته صبوري بهتر است توي قرآن خوانده ام... يعقوب يادم داده است: دلبرت وقتي کنارت نيست کوري بهتر است نامه هايم چشم هايت را اذيت مي کند درد دل کردن براي تو حضوري بهتر است چاي دم کن... خسته ام از تلخي نسکافه ها چاي با عطر هل و گل هاي قوري بهتر است من سرم بر شانه ات؟... يا تو سرت بر شانه ام؟... فکر کن خانم اگر باشم چه جوري بهتر است...؟ (حامد عسگری)
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی تو نقش جهان، هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تب‌ خال و دهان سوختگی‌ها از آه زياد است، نــه از خوردن آشی از تُنگ پریدیم به امید رهايی ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی (حامد عسگري)
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد مي‌تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد واي بر تلخی فرجام رعیت پسری كه بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد مرد آنگاه که از درد به خود می‌پیچد ناگزير است لبی تا لب قلیان ببرد شعر کوتاه ولی حرف به اندازۀ کوه بايد این قائله را «آه» به پایان ببرد شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد حامد عسکری