کاسه ی نذری آش آمده از منزل دوست
کاش دل داشت هوس، بهر غذای دگری
رسم نیکیست به ماه رمضان، نذری آش
کاش تبدیل شود رسم به پخش سحری
بیا شرمنده کن شعر تمامم باش در دنیا
که من قافیه میبازم عزیزم بیشتر از اینها
بیا یک بیت محشر رو نِما از چشم زیبایت
دریغا غرق رویایی ولی من غرق دریایت
از اینجا تا کجا رفتی نبین باتلاق دلگیرم
بمان نیلوفری داری نباشی زود میمیرم
به یک سو میکُشد عشقت به یک سو میکِشد مارا
دلت یا ميبُرد ،از ما و یا دل میبَرد مارا
چه ابهامی دلت دارد مواظب نیستی یارم
همین یک جمله را دریاب خیلی دوستت دارم
#سید_طباطبایی
#بداهه
بار دیگر ملک قلبم را به نامت میکنم
چون تو باشی یار من دنیا به کامت میکنم
دختر عصیان گر ایران زمین نام من است
با کمی ناز و ادا یکباره رامت میکنم
در تمام شعر من ورد زبان نام شماست
من که با این مطلعم آخر به دامت میکنم
میز کنج کافه را بار دگر تزیین کنم
بعد آن با جام می دعوت به شامت می کنم
آن کلاه قرمزم را باگلی نیلوفری
روی مویم میزنم با خنده خامت می کنم
تیر آخر میزنم بر کنج قلبت مرد من
چشمکی هم میزنی من هم سلامت می کنم
🌿🥀🌿
روزه میگیرم ولی هر لحظه دور از روی تو
بغض را فنجان به فنجان دزدکی سر میکشم
#فائزه_فضلی_زاده
شده ام عاشق و دیوانه ی پیدایی که نیست
آن پریسای فریبای فریبایی که نیست
همه ی رنج من از این سخن آغاز شده ست
اینکه مجنون شده ام در پی لیلایی که نیست
#میلاد_مردی
🌹🌹🌹
روزه میگیرید ولی غافل نشین از یاد ما
عده ای سرباز با سیب زمینی😫روزه اند
بداهه
سید طباطبایی😢
🍃
راهِ درست آن است که ما را به خدا برساند..
و مایی که به او نمیرسیم، کجاییم؟
🤔
گفتم: خدایا دشمنانم را بگیر از من؛
اینگونه شد دیگر ندیدم دوستانم را!
-محسن كاويانى
بهچنين جمالِ خوبى، كه تو گلعذار دارى
اگرت فرشته خوانم، بخدا كه عار دارى
من از آن سوى تو آيم، كه جز از تو كس ندارم
تو از آن گريزى از من، كه چو من هزار دارى
من اگر وفا نمايم، همه عمر كارم اينست
تو جفا و جور میكن، به وفا چه كار دارى
خطت ار چو مشکْ دَم زد، تو به روى خود مياور
كه بوَد سياهبختى، كه ازو غبار دارى
تو چنين كه میخرامى، چمنى ز حسن و نازى
كه قدى چو سرو و رويى، چو گلِ بهار دارى
چه شد ار شكار ليلى، شده آهويى چو مجنون
تو به وادىِ محبّت، صد از اين شكار دارى
اگر از جفا بسوزد دلم اختيار دارد
دل از آن اوست «اهلى» تو چه اختيار دارى.
🌿🥀🌿
از خویش بریدم تو کمی هم نفسم باش
یکبار در عمرت قدمی هم نفسم باش
ای آینه صدرنگ نشو با دل ِ تنگم
درظلمت شب قدر غمی هم نفسم باش
یا دوست من باش و یا دشمنِ جانی
لبخند بزن با ستمی هم نفسم باش
اینبار اگر رد شدم از گوشه ی چشمت
چون آه نفس گیر دمی هم نفسم باش
آهو صفت و گرگ خماری است نگاهت
چون سرمه ی چشمت قلمی هم نفسم باش
من سایه ی تنهایی خویش است پناهم
تا حوصله ی دیر دمی هم نفسم باش
افسوس که عمر من دیوانه هدر رفت
این آخر عمری قدمی هم نفسم باش