eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
آه، تاکی ز سفر باز نیایی، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ کرده‌ ای عهد که باز آیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمی‌ آیی و من بی تو به جان جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ
زمان کن ای فلک، مژده وصل یار را پاره‌ ای از میان ببر این شب انتظار را شد به مان دیدنی، عمر تمام و ، من همان چشم به ره نشانده‌ ام جان امیدوار را
نرخ بالا کن متاع غمزه غماز را شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست مردم بی‌ امتیاز و عاشق ممتاز را
بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می‌ کند سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را با آن که روز وصل او دانم که شوقم می‌ کشد ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را وحشی فراغت می‌کند کز دولت انبوه تو سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را
خدا هوای مرا داشت، آفرید تو را طراز دامن تقدیر من برید تو را برای آنکه جهان مرا برافروزی میان این‌همه منظومه برگزید تو را اراده کرد زمین قصه را تمام کند که از بهشت، خودش، سیب تازه چید تو را هبوط کردی و با لحن آب جوشیدی و خاک، با عطشی خاص سرکشید تو را بهانه کرد که در شعله پر بشوید عشق برای گرمی بازار خود خرید تو را قرار شد که همیشه کنار من باشی به دور شاخۀ غم بی‌صدا تنید تو را تو منتشر شدی آرام چارگوشۀ دل و عشق تا وسط ماجرا کشید تو را ز شور چشمی مردم هنوز می‌ترسم از این مسیر گذشتی، کسی ندید تو را؟
با گمانِ عشق، دل بستم به مهرِ این و آن با تو و تنهایی‌ات ای دل! چه‌ها کردم، ببخش..  
راحت باش نمی‌خواهد نگاهم کنی چشم‌های تو برای تماشا کردن دنیا نیست برای تماشایی کردن دنیاست ((رضا نظری‌ ایلخانی
برگرد ما هنوز هم تفاهم داریم من از پریشانی خواب هایش را دارم تو موهایش را ... ((محمد شیرین زاده))
تو می توانستی به هزاران شکل دیگر در قلبم فرو بنشینی چرا چرا شبیه گلوله ؟ ((محمد شیرین زاده))
چشمانت همه ی آن چیزی بود که تا امروز از شعر نمی دانستم... ((محمد شیرین زاده))
زائران مثل باد می آیند امشب آنها چه شاد می آیند سمت باب الجواد می آیند ای امام رئوف ادرکنی