با یک نظر گشودی و بستی کتاب را
گفتی: مبارک است ! بیاور شراب را
گفتم: تو نیز مثل من از خویش خسته ای ؟
پلکی به هم زدی و گرفتم جواب را
بگذار با محاسبه حال و روز خویش
آسان کنیم زحمت روز حساب را
آوخ که ترس و واهمه روز واپسین
از چشم مردمان نگرفته ست خواب را
آیینه را ببخش که با راستگویی اش
آزرده کرد خاطر عالی جناب را
از بس که خلق پشت نقاب ایستاده اند
باور نمیکنند من بی نقاب را
خفاش های قلعه تاریک ذهن شهر
بهتر که آرزو نکنند آفتاب را
روزی یکی از این همه مظلوم در زمین
می افکند به گردن ظالم طناب را
#فاضل_نظری
من از زمین و زمان خوردم از تو هم آری
تویی که ورد لبت بوده دوستم داری
چقدر مضحک و تلخ است روی قول حباب
تمام زندگی ات را قمار بگذاری
تمام وعده وعیدی که داده بودی حیف
دروغ بود و نمانده است راه انکاری
شبیه سفره ی عقدم میان مجلس ختم!
میان هلهله، قرآن گرفته سر قاری
چه با لباس عروسی سیاه! می آید...
کنار من که نشد یک دو گام برداری...
چقدر نقشه کشیدم برای مجلسمان...
و شام مجلستان شد...به گریه و زاری
حلال می کنمت عشق من حلالم کن...
سلام می دهم امشب به خودکشی ،آری
فقط برای تو دلواپسم،که فردا صبح
ببینمت که سیه پوش من... عزاداری
#محمدجواد_منوچهری
آبادی شعر 🇵🇸
من از زمین و زمان خوردم از تو هم آری تویی که ورد لبت بوده دوستم داری چقدر مضحک و تلخ است روی قول حب
سلام استاد.
مجدد به کانال خودتون خوشآمدید🌼🌼🌼🍃
بیاندازی اگر صد بار دیگر جفت تاست را
اگر پنهان کنی در خنده ها موج هراست را
چرا باور نمایم حرفهای بی اساست را
نگاهت پیش من جای دگر هوش و حواست را...
نمی بخشم به قرآن قلب سست ناسپاست را
انیسم بودی و امروز میگویم که نامردی
نه درمانم که فهمیدم اساس و بانی دردی
سر من بی مروت هر بلایی بود آوردی
خدایی خسته ام از عاشقی،بیچاره ام کردی
همین امشب ببر از قلب من جُل پَلاست* را
نبودی در کنار هق هقم یکبار هم پیدا
کجا بودم درون قلب سنگت یکه و تنها
هزاران مثل من را خیس کردی در نمک حتی
جهان دار مکافات است و سودا می کند فردا
به جای خنده ی امروز اشک و التماست را
فقط میخواستم دنیای من زیبا شود با تو
دلم با هیچ کس همدم نشد دیوانه الا تو
تمام شهر شد تصویر تو هر گوشه هرجا تو
تمام خود زنی ها گریه ها شد سهم من تا تو
برای دیگران خرجش کنی ناز و کلاست را
برو فکری برای حال داغون و بد من کن
نگاهی هم به آتش سوزی دنیای خرمن کن
لباس غم بیاور بعد من دیوانه بر تن کن
نفهمیدی چه کردی با دلم یک لحظه روشن کن
اگر معنای وجدان شد سرت،خط تماست را
نگاهم کردی و با هر نفس دیوانه تر گشتم
نفهمیدم که دورم میزنی ،هر بار خر گشتم
نشستی باتمام شهر و من خونین جگر گشتم
من از آغوش مرگِ باور و احساس برگشتم
عجب زیبا نشاندی بر هدف تیر خلاصت را
#محمدجواد_منوچهری
📚 گیدا
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رباعی
#مدح_امیرالمومنین
شب شاهد چشمهای بیدار علی است
تاریخ در انتظار تکرار علی است
خوشبخت کسی که مُهر پروندهی او
امضای "براءَةٌ مِنَ النّارِ" علی است
#مجتبی_خرسندی
سعی کن پنجره ای رو به پریدن باشی
دیده خواهی شد اگر لایق دیدن باشی…
#سید_تقی_سیدی
mohammad_esfahani_shekayate_hejran 128.mp3
12.79M
زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشتهی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
#هوشنگ_ابتهاج
آبادی شعر 🇵🇸
زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخ
آخخخخخخ عجب خاطره انگیزه این موسیقی
چقد من با این موسیقی و شعر اشک ریختم😔
فقط اولش مثل اون لقمه هاییه که مامانمون درست میکرد میبردیم مدرسه🙃
گهی مشمول مهرش می کند ما را و گاهی قهر
مگیر از ما خدایا دلبر حالی به حالی را
#عاصی_خراسانی
شده از درد بخندی که نبارد چشمت؟
من در این خندهی پرغصه مهارت دارم
#پروانه_حسینی