eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در جـاده‌ی عشق با یقین می‌آیم صـد بار بیـفـتم به زمین، می‌آیم حتی شده سینه‌خیز تا کرب‌وبلا با عشق حـسـیـن اربـعین می‌آیم
در کنجِ دلم عشقِ کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد   دل را به کفِ هر که دهم باز پس آرد کَس تابِ نگهداری دیوانه ندارد گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد..؟   در انجمنِ عقل فروشان ننهم پای دیوانه سرِ صحبت فرزانه ندارد!
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟   جغتایی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تا که در پیکر ما اهل ولا جان باشد عهد در پیروی از ماه خراسان باشد مرگ در راه ولایت چقدر شیرین است «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد»
🍃🏴 در عزای ماه صفر به امید آمرزش 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- به قلبم از ازل مُهر و نشان خورد سر و کارم به اهلِ آسمان خورد خدا را شکر قلبم شد حسینی خدا را شکر با نامش تکان خورد خودم دیدم میانِ روضه اش؛ دل- نشست و غصه هایِ بیکران خورد توانِ جنگِ با ابلیس را یافت از این سفره هر آنکس آب و نان خورد بمیرم باید از این غم که ارباب- به جای آب؛ زخم ِ بیکران خورد گرسنه بود و جایِ لقمه ای نان زمین خورد و چه شمشیر از سنان(لع) خورد کمان ها از غمش قامت کمانند به جسمش بسکه تیرِ بی امان خورد تمام کهکشان ها را تکان داد به رویِ نیزه تا مویش تکان خورد فدای دخترِ دردانه اش که کتک در آشکارا و نهان خورد چهل منزل میان خواب حتی لگدهایِ بدی از ساربان خورد امان از شام، آنجایی که سنگ از زنِ رقاصه و دیگر-زنان خورد شبانه قتلگاهش شد خرابه طَبَق وارد شد و لطمه به جان خورد رقیه(س) قبلِ رفتن بوسه برداشت از آن لب ها که چوب خیزران خورد!
مثل وابستگی عاشق و پاییز بهم قلبشان داشت گره مثل دو دهلیز بهم وقت آرامش اگر دلخوشی هم بودند دل سپردند در این معرکه ها نیز به هم از دلاشوبه ی طوفان چه غمی ، تا این دو تکیه دارند در امواج بلاخیز به هم "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" تا رسیدند دوتا حسرت لبریز بهم با لبانی که ترک خورده ی صبر است و سکوت چه بگویند از احوال غم انگیز بهم حاکی از داغ چهل روز پریشان حالی است بغض سر رفته و الفاظ گلاویز بهم 💦 🍃🖤 🖤🍃💦
دردتنهایی درون استخوان پیچیده است شرح درد از من مخواه این داستان پیچیده است
تهمت نالایقی بر ما زدی رفتی، قبول در پی لایق برو، ما هم تماشایش کنیم - شاهین پور علی اکبری
بازیچه ی هر ایل و تباری شد عشق انگیزه ی هر خلافکاری شد عشق حافظ ! تو عروج عشق را دیدی و من دیدم چه دروغ شاخداری شد عشق
«زبان حال حضرت رقیه س» قبل از این من طفل بودم حال اما پیرزن غصه بعد از رفتنت بر قلب من آوار شد این‌قدَر غم دیده‌ام از دست من خارج شده کی به دنیا آمدم صدسالِ من انگار شد این خدانشناس‌ها انگار عادت کرده‌اند بی جهت سیلی زدن عادت سپس رفتار شد مادرت در پشت آن در مثل گل پژمرده شد باز هم این ماجرا در کربلا تکرار شد مادرت در کوچه من در کربلا خوردم کتک باز هم تکرار آن از کوفه تا بازار شد آه من دیدم که دیگر خواهرت محرم نداشت خوب شد رفتی ندیدی دیدنش دشوار شد بارها جان کنده ام تا اینکه اینجا بینَمت راه رفتن با سرت بابای من کِش‌دار شد جان بابا واقعا جانی ندارم پا شوم در زمانی آمدی پیشم که تن بیمار شد راستی بابا ببخشم اینکه من هم زنده‌ام اینکه باشم زنده بعداز رفتنت اجبار شد جان زهرا مادرت زودی مرا با خود ببر دیگر از دنیای بی تو روح من بیزار شد
دردِ فراق آمد و آشفته حالی اش باید گلایه کم کنم از جای خالی اش صیاد من که بال و پرم را شکست و رفت دیگر چگونه پر بکشم در حوالی اش گفتم که در خیال منی، گفت : بی خیال آتش به جان من زده این بی خیالی اش گاهی به یک اشاره گل‌آلود می شود یک برکه نیز با همه‌ی آن زلالی اش من آن کویر چشم به راهم که سالهاست دیگر کنار آمده با خشک سالی اش
نمی‌داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه‌ام فهمید مدت‌هاست مدت‌هاست به جای دیدن روی تو در «خود» خیره‌ایم ای عشق! اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست جهان بی‌عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل تحمل می‌کنم هر چند جانکاه است‌ و جانفرساست در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست 🌱