eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اول صبح دلم ناز تو را می‌خواهد گوشه‌ی چشم پر از راز تورا می‌خواهد برکش ای مرغ سحر نغمه‌ی داوودی باز ڪه دلم ،نغمه و آواز تو را می‌خواهد
نام تو مگر چیست؟ که شرط ضَرَبان است. خونی‌است ،که در رگ رگ ابیات نهان است از رایحه‌ی عطر تو، قارونم و بی‌شک هرم نفست، گنج‌ترین گنجِ زمان است لبخند تو مشهور‌ترین سیب بهشتی ست از طرحِ لب توست که حوا نگران است تصویر دوتا مردمک چشم تو انگار نیلوفر آبی است که در آب روان است این آتش عشق است، که در هر غزل من گلواژه‌ی "تو" مایه ی آرامش جان است. از عشق تو دیوانه‌ترین شاعر شهرم "چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است"
دنبال رسالت خودت می‌رفتی بی‌تاب سعادت خودت می‌رفتی گفتی به زیارت شهیدان بروم آری به زیارت خودت می‌رفتی
قاصدان را یک قلم نومید کردن خوب نیست نامه‌ی ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت صائب‌تبریزی.
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
اول قدم از عشق سر انداختن است جان‌باختن است و با بلا ساختن است اول این است و آخرش دانی چیست؟ خود را ز خودی خود بپرداختن است
صدا پیچیده‌ شد یک لحظه در ایوان سلطانی صدا‌ی ناله‌ها بر پا شد از ناموس ایرانی میان شاه و مردم دوستی باید حکم باشد! کجا شد راه و رسم و شیوه‌ و آیین سلطانی؟! پرستویی میان صحن گوهرشاد پرپر شد چرا؟ چون ننگ می‌داند امورات رضاخانی! چراغانی نشد هرگز پس از این ماجرا صحنش اگر هر چند هم باشد حرم دائم چراغانی چه قامت‌های رعنایی که یک‌یک بر زمین افتاد! چه خون‌هایی چکید از دست دژخیمان شیطانی! پریشان شد حرم مانند آن که خیمه‌ها می‌سوخت و زینب فکر معجر، چادر و غوغای میدانی میان حادثه اما عجب صبری خدا دارد! که خونریزی کند گرگی درون صحن جانانی! حجاب ای آرمان دین! برایت ریخت خون حتی سپهبد قاسم آن سردار دلهای سلیمانی
مباد این خاک بی رویا، مباد این شهر بی غیرت!
چادرت ای ماه من! آغاز صبحی دیگر است ابرُوانت زیر ابرِ روسری زیباتر است سخت گیری نیست چادر!...ابتدای راحتی است دخترم! این بهترین ارثیه ی یک مادر است مادر ما حضرت زهراست! باور کردنی است مادری که از همه زن های این عالم ،سَر است کودکی را زینبی باش...آخرش با فاطمه! از همین حالا حجاب تو ،جهاد اکبر است چادرت دارد زمین را آب و جارو میکند! میهمانت آمد از راه. .. آسمان پشت در است!
تا زنده کند رسم رضـا قلـدر را از قلب صدف کشیده بیرون دُر را آینده به عمق درد پی خواهد برد نسلی که نداشت حـرمت چادر را
بر روی کلاه و شال آدم برفی بنویس که خوش به‌حال آدم برفی از جانب هر که اهل عشق‌آباد است یک بوسه بزن به خال آدم برفی
ای خیل غمت برده به یغما دل ما مهر تو سپهر است و ثریا دل ما بستیم دل شکسته در زلف کژت تا خود چه کند زلف کژت با دل ما ۱۷ دی روز بزرگداشت خواجوی کرمانی