من برگ گلم باغ شبستان من است
وآن بلبل خوش لهجه غزلخوان من است
نوباوهٔ شب که شبنمش می خوانند
هر صبح به نیم بوسه مهمان من است
#ملکالشعرای_بهار
آن مستِ همیشه باحیا، چشم تو بود
آن آینهی رو به خدا، چشم تو بود
دنیا همه شعر است به چشمم امّا
شعری که تکان داد مرا، چشم تو بود
#میلاد_عرفانپور
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹دخیلِ اشک🔹
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
سفر به سوی سلیمان، سفر به سمت بهار
سفر به آینه با هُدهُد سبا کردند
به سایهسار نبوت در آستانۀ وحی
ملائک از سر اخلاص رَبَّنا کردند
شنیدهاند که در دامن رسول خداست
عطیّهای که به زهرای او عطا کردند
به شوق آنکه بچینند گل ز دیدارش
فرشتگان مقرّب، خدا خدا کردند
سرود عاطفه را با مهاجران خواندند
به رسم سابقه، انصار را صدا کردند
به یک نگاه محبت امیدها بستند
شبی که دیده به دیدار دوست وا کردند
در او ترانۀ خورشید و ماه جاری بود
اگر تلاوتِ وَالشّمسِ وَالضُّحی کردند..
مدینه شاهد لبخند ناز کوثر بود
که جشن عاطفه وعشق را به پا کردند
حدیث روشن معراج سیدالشهدا
حکایتیست که با خیل انبیا کردند
جمال دلکش این ماه را، نگاه کنید
که نذر بوسۀ پیغمبر خدا کردند
در آن محیطِ صفا، موج میزد آرامش
چه شد که صحبت طوفان کربلا کردند
دخیلِ اشک به ششگوشۀ ضریحِ حسین
گره زدند و به اصحاب او دعا کردند
حسین گفت به یاران، حدیثی از عرفات
که دست شُسته ز جان، روی بر منا کردند
حسین درس شهادت به عاشقان آموخت
که هر کجا چمنی بود، نینوا کردند
حسین داد به هر روز رنگ عاشورا
بنیاُمیّه اگر عید را عزا کردند
حسین روح شهامت دمید در گلها
که ارغوان و شقایق به خون شنا کردند
حسین غرق مناجات بود مثل نسیم
نگاه زینب او را گرهگشا کردند
مجاهدان فضیلت به عرصۀ ایثار
به این امامتِ بشکوه اقتدا کردند
تمتّعی که حسین از ثواب عمره گرفت
حصار محکم آیین مصطفی کردند
به پاس آن همه سعی بلیغ و صبر جمیل
جمال روشن او را خدانما کردند
به ساق عرش نوشتند نام ثارالله
بر این صحیفۀ فرخنده مرحبا کردند
شمیم تربت پاکش به هر کجا که رسید
کبوتران حرم نیت شفا کردند
حیات در نظر او عقیده است وجهاد
که این ودیعه نهان در نهاد ما کردند
به آفتاب قسم، جلوه در محبت اوست
خوش آن گروه که بر عهد او وفا کردند
«شفق» به ساقی لبتشنگان چو دل میبست
«معاشران گره از زلف یار وا کردند»
#محمدجواد_غفورزاده
روح تو شکنجهگاه احساس من است
تنهایی تو فراتر از حجم تن است
عاشق شدهام قبول کن میمانم
از عشق اگر مرد بسازند زن است
#رباعی
#طیبه_بقایی_اردکانی
🌼🌼
سه نور آمد به عالم پر ز احساس
معطر هر سه از عطر گـل یـاس
ســـه نــور تـابـنـاک آسمــانـــی
حسین بن علی ، سجاد و عباس
#محسن_بلنج
#امام_سجاد
#مدح_امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
هرچه بین راه گفتم شد علی
هرچه وصف ماه گفتم شد علی
هرچه مدح شاه گفتم شد علی
هرچه بسم الله گفتم شد علی
تا حسین از برکت اولاد گفت
سجده و سجاده یاسجاد گفت
حاجت شاه و گدا پیوست شد
از شلوغی، کوچه ها بن بست شد
ساقی آمد میکده یکدست شد
شهربانو قبل ساقی مست شد
ریخت از تسبیح او بی معطلی
یا علی بن حسین بن علی
این حسین است و صدای او علی است
کعبه و سنگ بنای او علی است
مروه و سعی و صفای او علی است
اسم کلّ بچه های او علی است
من که ویران همین آبادی ام
نوکر اربابم و سجادی ام
ما رکاب و تاج ما سنگ یمن
او پیمبر، ما اویسی از قرن
بار داده نخل عمر پنج تن
آمده دلبند عباس و حسن
جلوهء مولاست، شکل حیدر است
سیرتش مثل علی اکبر است
انس دارد عشق با تب، بیشتر
بنده دارد خواهش از رب، بیشتر
ماه دارد جلوه در شب، بیشتر
ذوق دارد عمه زینب، بیشتر
در مدینه حال مردم عالی است
بین خانه جای زهرا خالی است
می نشیند نور سیمایش به دل
می نشاند کشتی غم را به گل
سائلانش را نمی بینی خجل
می شود هر یاعلی `یا مَن تُحِل”
اعتقادم بر امامم محکم است
چونکه او مشکل گشای عالم است
هر زمان که خورده چشمانش به آب
سقف دنیا بر سرش گشته خراب
چونکه دیده سوخته طفل رباب
قبر او هم مانده زیر آفتاب
پیکر ارباب یادش مانده است
بی مزار و بی حرم افتاده است
ماجرای شام را یادش نرفت
مردمان عام را یادش نرفت
سنگ روی بام را یادش نرفت
خیزران و جام را یادش نرفت
داغِ روی سینهء صد چاک شد
دختری که در خرابه خاک شد
#رضا_دین_پرور
آی آدمها !
خواهم آمد باز با آن اسبِ چوبین
جار زن ، در کوچهء اکنون
با یراقی سبز و یالی زرفشان
با صولت ِ پرویز
چه گویم...
با دلی آکنده از آمالِ رنگارنگ
چون اَنجیر کوهی
یا که اَفرا
در هوای موسیقی خیزی
که باران می زند نم نم
بر دیوان شعرم
بی درنگ در موسم پاییز
با خیالی مخملین
با تمام آرمان خویش.
می نوازم چنگِ خوش آهنگِ خود را
در چمستانی غریب
می زنم فریاد
بی شک می دمم در صوتکم یکریز
و دنیای به هم آشفته را
آرام خواهم کرد من
از غایت تشویش.
صدا در باد می پیچد
صدا با باد میخواند
می دانم .
و میدانم
ندایم می رود بالاتر از ناهید
صدایم می شود همسایهء خورشید
و آخر می نشیند باده نوش
در چاهسار گوش
و یا شاید شناگر می شود در چشمهء تدبیر.
و خواهم گفت
پی در پی
در آن احوالِ وانفسا
که ماندم با خودم تنها
آی آدمها !
که اینک
شانه بر دیوار شک بنهاده اید و جامه را
پُر کرده اید از توده ای تشویش.
من از شهر بهاران
شاخه های باور آوردم
و از دشتِ یقین
صد خوشه امید
سبویی شبنم و جامی پُر از باران
و فنجانی
که شد از عاشقی لبریز.
پیاله در پیاله
شعر دارم تازه دم
با طعمی از ایمان.
دوباره در خیابان جار خواهم زد
در آن هنگام
که ماه از آستین ساده شب
می رود بالا
آی آدمها ...!
# محمد رضا _ فتحی . نکا
# م . ح _ شاد
🕊چه اصراری که اسرارم بدانی
اگر سِرّ است، پرسیدن ندارد
مرا بگذار و شعرم خوان که شاعر
شنیدن دارد و دیدن ندارد
#شهریار
گره زده است دلم را به بندگيسويش
خدا كند كه بداند اسير يعنی چه...
#سيدعلی_شانهساز
در حادثهها خُرد شدم راهبهراه
در آه رها شدم به دنبال پناه
دریاب مرا،که غرق دریای غمم
کشتی نجات، یا اباعبدالله!
#مرتضی_درزی
🌼🌼🌼🌼🌼
چه بهــــاری است که آغـــــاز شده با شعبـــان
دم عیدش شب میــلاد حسیــن است ای جان
جنت و جن و ملک از قـدمــش در طــربند
عید در عید شد و ارض و سمــا نورافشـــان
عطـــــر دستــان خــــداوند جــــهان را پُر کرد
شد حسیـــن بن عــلی تا به ابـــد جــاویـــدان
جـــمع شــــعبان و بهاران چه شود این نوروز
چه شود حـــاصل قـــرآن و بـــهار و رمــضـان
#ناهید_خلفیان