eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روزها با فکر او دیوانه ام ، شب بیشتر هر دو دلتنگ همیم ، اما من اغلب بیشتر باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر ! پشت لحن سرد خود ، خورشید پنهان کرده است ؛ عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است از هر انگشتش هنر می ریزد ، از لب بیشتر یک اتاق و لقمه ای نان و حضور سبز او من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر ؟
پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است ! دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم . . . 💫💫
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است نفس نمی‌کشم، این آه از پی آه است در آسمان خبری از ستارهٔ من نیست که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است به جای سرزنش من به او نگاه کنید دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است شب مشاهدهٔ چشم آن کمان ابروست کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم شب خجالت من از لب تو در راه است
گفته بودند که عاشق بشوی میمیری اولین تجربه‌ام بود چه می‌دانستم!
شده باران بزند بر بدن پنجره‌ات ناگهان بغض بیفتد به تن حنجره‌ات
نه میخندم، نه میگریم، نه آرامم، نه دلتنگم ندارم هیچ احساسی، فقط گیجم...فقط منگم نه راضی میشود قلبم که از او دست بردارم نه دیگر مثل قبلنها برای عشق میجنگم کماکان دوستش دارم ولی آنقدر بی روحم که شک دارم به احساسم، شبیهِ تکه ای سنگم نفس دارم ولی دیگر نه میدانم کجا هستم نه میفهمم چه میخواهم، به قول بچه ها هنگم لباسِ چرکِ دیروزم که میچرخم میان تَشت ولی حتی نمیدانم که دارد میزند چنگم
به غیر ِ درد چه دارد سری که من دارم؟ چه بی فروغ شده اختری که من دارم! دوباره در دل ِ سنگی تان چه می گذرد بجز شکستن‌ ِ بال و پری که من دارم؟ چرا همیشه به دیوار می رسد راهم چه داده اید به جان ِ دری که من دارم؟ چرا به بام ِ دل هیچ هاجری نچکید یکی دو قطره ازین جرجری که من دارم؟ چقدر طالع ِ من نحس بوده است که باد بجا گذاشته خاکستری که من دارم! همیشه می ترسیدم خدا نکرده تو را کسی ببیند ازین منظری که من دارم... قیامتی که به پا میکنی تو در هر صبح شبانه می شود این محشری که من دارم!
سفر از شــهر خیالت ؛ نتوانم . . .
تنم تابوت غمگینی که جانم را نمی‌فهمد دل تنگم حصار استخوانم را نمی‌فهمد شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می‌گرید پر از حرفم، کسی اما زبانم را نمی‌فهمد انارم، دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم کسی تا نشکنم راز نهانم را نمی‌فهمد دل رنگین کمان در اوج هم گهگاه می‌گیرد دل بی دردها قوس کمانم را نمی‌فهمد دلم تنگ است و می گریم، دلم تنگ است و می‌خندم کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی‌فهمد که من اشکم، که من آهم، که من یک درد جانکاهم که ساقی بغض تلخ استکانم را نمی‌فهمد چنان در آتش غم سوخته جانم که می‌دانم پس از مرگم کسی نام و نشانم را نمی‌فهمد
گرچه از فاصله ماه به من دورتری ! ولی انگار همین جا و همین دور و بری ♥️
دیوار نویسی سر دیوار دلش حک می کرد کاش می شد بی غمت ثانیه ای سر می کرد ... ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌