دانی بهشت چیست ڪه داریم انتظار؟
جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست
عماد_خراسانی
من نمک گیرِ لبانِ شور و شیرینِ تو ام
شاعرِ شوریده یِ موهایِ پرچینِ تو ام
قصه گویِ خوابِ شب هایِ سیاهِ چشمِ تو
عاشقِ گلگونه هایِ سرخ و رنگینِ تو ام
بودنم در بودنت معنای بودن را گرفت
در نبودت ابری ازغمهای نمگینِ تو ام
من لبالب از لبانت بوسه ها برچیده ام
مست ازآن پیمانه های خنده آگین تو ام
تو مسیحایی و با هر دم مرا زنده کنی
تو اهورایی و من آتشگه دین تو ام
تو دعایِ مستجابی ، در نیازِ چشمِ من
من پیاپی در پیِ پیکی از آمین توام
من درختى خشك و بى بارم كه پايش آب نيست
آسمانم گرچه در شبهاى من مهتاب نيست
دوستت دارم ولى از ترس پنهان مى كنم
تازگيها عاشقى در بين مردم باب نيست
كاش يك شب باز مهمانم شوى، باور كنم
اين كه مى بينم تويى ليلاى زيبا، خواب نيست
مثل فرهادم ولى من تيشه بر دل مى زنم
خوب مى دانم كه او اندازه ام بى تاب نيست
عاقبت يك روز من هم دل به دريا مى زنم
در مرامِ پاكبازان ترسِ از سيلاب نيست
#ايمان_فرقانى
نفسم بند و دلم تنگ و هوا بارانیست
حال من بعد وداعت بخدا بحرانیست
بی تو جنگیست میان دل من با غم تو
حاصلِ آخر این جنگ فقط ویرانیست
آسمان هست ولی ذوق پریدن کور است
دل من در قفس خاطره ها زندانیست
جز غمت هیچ کسی با دل من کار نداشت
بی تو عمریست که در سینه ی من مهمانیست
تکیه بر یاد تو دادم که سراسر درد است
همدم درد شدن از سر بی درمانیست
خسته ام از تو و تنهایی و این قافیه ها
گر چه سخت است ولی این غزل پایانیست..
از چشم سیاه تو شبم تارتر ست
از تیر نگاهت دل من خوارترست
دیشب که ترا در دل خوابم دیدم
باران به رخ غمزده پر بارترست
گفتم که می از جام نگاهت بچشم
بر اشک تو میخانه بدهکارترست
بر بستر من باز نیامد به شفا
بیمار تو هربار که بیمارترست
آن کس که سراغ تو ز من میگیرد
چشمان گنهکار سر دار ترست
بر بغض دلم خنده زدم نزد رقیب
دیدم که رقیب از همه مکارترست
امشب که دلم واله و دیوانه شده
#طوفان چکنم از همه بیدارترست
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم
بيقراري رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهرياري پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيري به نگارم برسم
استخوان سوز سياهي زمستان شدهام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناري ميبرد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دلبستگي آخر دنياي من است
ميروم شايد روزي به مزارم برسم
#شهریار
شده با یادِ کسی قلبِ تو پُر کار شود؟
پایِ تو سست و سرت چرخشِ پرگار شود؟
خوابِ چشمانِ تو دزدیده شود تا به سحر؟
دلت از عالم و آدم همه بیزار شود؟
شده با غمزه ی چشمانِ پُر از نازِ کسی
بدنت بی مرض افسون شده بیمار شود؟
یا که در اوجِ زمستان و به یک لحظه عبور
خونت از هُرمِ کسی جوششِ بسیار شود؟
در هوایی که معطر شده از بازدَمش
چو نباشد نَفَست آه و عزادار شود؟
شب و روزَت همه آیینه ی ماهش گردد
همه جا منعکسِ عکسِ رخِ یار شود؟
شده آوایِ طبیعت همه فریاد شود؟
کوه و دریا و دَمن صدایِ دلدار شود؟
همچو "ژاکاو" چو قامت به نوشتن بستی
قلمت نماز و او قبله ی اشعار شود؟
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
وقـتی که مـی خـندی لبت تـعبـیر دارد
عـشقِ تـو ای شـیرین زبـان واگـیر دارد
در گـیر و دارِ ایـن تبِ عـشقِ مـن و تـو
ایـن خـنده ها بـیش از هـمه تأثیر دارد
دیـوانِ چـشمانِ تو در شب های شـعرم
صـدها غزل، صد عشق و صد تصویر دارد
حـتّی مـیـانِ شـعلـهٔ چـشـمانِ مستت
هـُـرمِ نـگاهـت صـد هـزاران تـیـر دارد
جانِ عزیزت یک کمی هـم فکرِ من بـاش
ایـن عـشق، با تـو صحبت از تـقدیر دارد
مـن چند سالی مـستم از سـر تا به پایت
آری سـراپـایـت، دو صـد تـفسـیـر دارد
بـا تـو تـمامِ زنـدگـی سـبز است و آبـی
سـرخِ لـبانت بیـش از ایـن واگـیـر دارد
شیرین عسلم🍯شهدِ شکر 🧂دلبرِ نازم👸🏻
با آب نباتِ لبِ قندت بنوازم🏂🏼؟؟؟
بد عادتِ هر بوسهیِ طعمِ شکلاتم🍫
یک روز نباشی تو بگو با چه بسازم؟
کندویِ طبیعیِ لبت #منطقه ی ویژه ست
حتی عسلویه ندهد اینهمه فازم😎☺️
#شاعر تویی و هر غزلم طعمِ لبِ توست
بگذار شود فاش برایِ همه رازم📜
☺️☺️☺️☺️☺️
@mim_mojaradaneh
#چشمتو هر طرف #افتاد فقط کُشته😘 گرفت؛
مثل ِ چاقو که #بیفتد به کف ِ ناشیها🗡️🤺
آرزویم فقط اینست #بگویم: سرِ صبح
عصر هم منتظـر آمدنـم باشیها...!😎
☺️☺️☺️☺️☺️
@mim_mojaradaneh