آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس
پرده در پرده همه خنیاگر عشق توام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس
#حسين_منزوی
«زشت است که توی غزلش مرد بگرید
هربار که یک قافیه آورد بگرید
این هدیه ی عشق است به دیوانه که باید
با درد بخنداند و با درد بگرید
غربت فقط این است که شخصی وسط جمع
آرام بیاندیشد و خونسرد بگرید
زشت است که آدم دلش از هیچ بگیرد
زشت است که هر وقت هوس کرد بگرید
زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر
با آمدن واژه ی برگرد بگرید...»
#ناشناس
دفتری هستم که لبریز است از سوز غزل
کاش دریابی منِ پاشیده از شیرازه را
#استادحسین_دهلوی
کُندی ساعات تنهایی برایم کافی است
دیگر از جانم چه میخواهند این تقویمها
#استادحسین_دهلوی
تو با من باش از خوشحالےِ بسیار.... مےرقصــــم
بگو با دف ، پیانو ، چنگ ،حتے تار .... مےرقصــــم
تو باشے در ڪنارم وااااے.... مثلِ قاصدڪ در باد
برایت عاشـقانه صد هزاران بار .... مےرقصــم
بیا بنشین میان چشمِ من ،اے نازنین دلبـــر
ڪه دایم دور تو چون پایه ے پرگار . ....مے رقصــم
بخوان در گوش من،لالایےِ ماندن...بخوان از عشـــق
چو می پیچد صدایت بین ِگندم زار.... مےرقصــم
غمت را یڪ به یڪ بر دوش من بگذار و بعد از آن
تماشا ڪن ، برایت مثلِ یڪ غمخوار ....مےرقصــم
ڪه_با_هر_وزن_و_هر_آهنگ_و_هر_تڪرار_مےرقصــــم
شیرین تر از آنی که بگویم عسل هستی
در صحبت عشاق تو ضرب المثل هستی
در کار جهان خیر ندیدم ، به همه عمر
دیدم ز دو چشمت که تو خیرالعمل هستی
عاشق کشی تو همه جا شهرهء شهر است
مبهوت ازآنم، که توشاید اجل هستی
ابروی تو انگیزه شده، شعر بگویم
در صفحهء قلبم، توچه زیبا غزل هستی
او که باید با دل من مهربان باشد کجاست
یا که در آغوش گرمم هر زمان باشد کجاست
آنکه گشتم بعد از او ماهی کنم پیدا که او
در شب تاریک من یک هم زبان باشد کجاست
در سرای عاشقان هر کوی و برزن گشته ام
لیک آنکه راهش اندر کویمان باشد کجاست
خواستم بر کهکشان بی کرانش پر زنم
بال پروازی که کارش آسمان باشد کجاست
عهد کردم تا که جانم را دهم بر هستی اش
آنکه قلبش با من بی خانمان باشد کجاست
به قصد عاشقی بیا به دیدن دوباره ام
به بوسه مرهمی بنه به قلب پاره پاره ام
فقط نه دل،تمام من فدا شود به پای تو
برای جان نثاری ات، فقط پیِ اشاره ام
شرر فکنده در دلم شمیم وعطر وبوی تو
نفس بکش دوباره در هوای پر شراره ام
نگین انجمن تویی و درمیان مجلسی
نهان زِچشم دیگران همیشه در کناره ام
سواره ای به مرکبی، زِ عقل پر صلابتت
به اسب سرکش جنون،سواره ای هماره ام
اگر نصیب عاشق از، زمانه بیکسی بُوَد
طلایه دارِ عاشقانِ بیکسِ هزاره ام
زِ سرسرای سینه ام چو غم شبی برون شود
گمان بُکن که رفته از وجودِ من عصاره ام
رسیده ساعت جنون،نگار مه جبین من
به قصد عاشقی بیا به دیدن دوباره ام..
🌱🍂🌱🕊🌱🌸
🍂🌿🍃🌿🍂
🌱🍃🌼
🕊🌿
🌱🍂
🌸
در زير باران با تو بودن حس خوبيست
از دست تو دل را ربودن حس خوبيست
گاهى غزل گاهى ترانه گاه شعرى
از شور عشق تو سرودن حس خوبيست
در آسمان آبى چشمان مستت
بال و پر خود را گشودن حس خوبيست
گاهى كنارتو سرم بر شانه هايت
يك شب در آغوشت غنودن حس خوبيست
از قلب خود دلتنگى و زنگار غم را
با ياد سبز تو زدودن حس خوبيست
تو عاشق من باشى و من عاشقانه
آن عشق پاكت را ستودن حس خوبيست
در خلوت آن كوچه باغ و فصل گلها
در زيرباران با تو بودن حس خوبيست
چقد دلشوره نبودنت را دارم
گویی تمام نمکهای دنیا بر دلم ریخته
هر روز که میگذرد میفهمم چقدر
آوار نبودنت بر سرم ریخته