-ᴊ
ایکاشبہجایهمہمیشدکہدراینشہر؛
اینحالبہهمریختہامراتوببینۍ . . !
ای هم نفس ام در دل من جا شده ای
دیوانه شدم بسکه تو زیبا شده ای
چشمان پر از اشک و غم ام را تو ببین
مجهول شدم چرا معما شده ای؟
دنیا که برایم شده تاریک و عبث
مبهوت شدم، ولی تو معنا شده ای
تا کی غم دوری بشود قاتل من؟
شاید به غرورت تک و تنها شده ای
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد
هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد
سخت است به اجبار به جمعی بنشینی
وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد
عشق یعنی شرمِ چشمانت بلایِ جان شَود
تب ڪنی امـا تـنِ مـن ظهـرِ تابستان شَود
آسمانت ابرِ دلتنگی بگیـرد هــم زمـان
در هـوایِ آفتابی،چشـمِ من طوفان شَود
بین آزادی و دربنـد از رهـایی گفته ای
دوست دارم این رهایی در تنت زندان شَود
عقل و حس از فهمِ یک خط شعرِ چشمت عاجزند
این مُعمّا هـم فقط، معنایِ با عـرفان شَود
با جنونی التقاطی خنده بر شڪ میزنم
ڪنجِ آغوشم که باشی مرگ هم آسان شَود
دانی که چیست مصلحت ما؟ گریستن
پنهان ملول بودن و تنها گریستن
بیدرد را به صحبت ارباب دل چهکار
خندیدن آشنا نبود با گریستن...
درمان درد من ز مسیحا مجو، که هست
دردم جفای یار و مداوا گریستن...
گاهی بهیاد سروقدی گریه هم خوش است
تا کی ز شوق سدره و طوبا گریستن
#عرفی_شیرازی
چنان بر چهرهام
با غصه چنگ انداختی، دنیا
ڪه از شادی نشانم نیست
جز لبخندِ مخدوشی
#سجاد_رشیدی_پور
.
کُشتهام احساس را تا دل نبندد پای تو
تا نشیند هی نگوید قصه ی زیبای تو
زیرِ خرواری ز خاک و خاطره با خونِ دل
زنده زنده دفن کردم ، عشق را همپای تو
قاتل و مقتولِ این جرمی که رخ داده منم
پای من تاوان این ، امّا گناهش پای تو
#اقبال_لاهوری
ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
روی مانند پری از خلق پنهان داشتن
همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن
همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن
کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح
دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سینهای آماده بهر تیرباران داشتن
روشنی دادن دل تاریک را با نور علم
در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن
همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن
مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن
#پرویناعتصامی
«پروین اعتصامی»
مرا ز بادهٔ نوشین نمیگشاید دل
که می به گرمیِ آغوشِ یار باید و نیست
درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست
به سردمهری باد خزان نباید و هست
به فیضبخشی ابر بهار باید و نیست
چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست
#رهی_معیری
مهرت زده هم دست به ته ریش کشی
مشتاق که هم جان مرا نیش کشی
بانو لب خود را ز لبم منع نکن
تقدیم به تو این گل🌺 دل ما پیش کشی
#سید_طباطبایی
#بداهه