eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من به کندوی عسل‌های لبت حساسم با زبان پاک نکن ظرف عسل را لطفا
در حیرتم که شهد مرا مست می کند دیگر به باده ي لب تو لب نمی‌زنم
مبادا ای طبیب، اندر علاج من بیندیشی که من حال خوشی درسایه این ناخوشی دارم!
از لبش بوسه طلب کردم و دشنامم داد ماجرای من و معشوق شنیدن دارد ! 💝💝
ابروی مشکینت از بار تغافل گشته خم مانده‌ زلف سرکشت ز اندیشه‌ی د‌‌‌ل‌ها دوتا
نقشِ‌ پایی به سر کوی تو دیدم مُردم که چرا غیر من آن‌جا دگری می‌آید
پانسمان شد لب مجنون که شنیدم دیشب بر لب ناقه نظــــــر کرد و لب لیلا دید!
بی بوسه قند خون من ای یار ثابت است داد از لبت مراست که اصل دیابت است
دل دیوانه ی من بر سر زلفش می گفت: چه دراز است خدایا شب تیمارستان
نبض اشعارم درونِ حلقہ ےچشمان توست مو پریشان ڪن ؛ غزل آماده فرمانِ توست ‌‌‌‌
گفتم ای مجنون از این دیوانه بازی درگذر پوزخندی زد که ای عاقل! مگر دیوانه ام؟
گشته این دیوانگی سرگرمی طفلان کوی شأن من امروز کمتر از عمو پورنگ نیست