ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
#سعدی
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
#سعدی💚
دل به بازار من آورده و بفروختهای
دل بفروخته مفروش به بازار دگر
#سعدی
@abadiyesher
سعدیا پیکر مطلوب برای نظر است
ور نبینی چه بُوَد فایدهی چشم بصیر..!
#سعدی
@abadiyesher
عهد ما با تو نه عهدی که تغیّر بپذیرد
بوستانی است که هرگز نزند باد خزانش
#سعدی
@abadiyesher
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد
#سعدی
@abadiyesher
بیحسرت از جهان نرود هیچکس به در
الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست...
#سعدی 💚
@abadiyesher
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
#سعدی
@abadiyesher
آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
#سعدی
@abadiyesher
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را...
#سعدی
@abadiyesher
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم
میگویمت از دور دعا گر برسانند...!
-#سعدی 💚
@abadiyesher
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم :
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
#سعدی
@abadiyesher
همه کس سرِ تو دارد، تو سرِ کدام داری؟😔
#سعدی
@abadiyesher
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
#سعدی
@abadiyesher
زنده کدام است بر هوشیار؟
آن که بمیرد به سر کوی یار
عاشق دیوانهٔ سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
سر که به کشتن بنهی پیش دوست
به که به گشتن بنهی در دیار
ای که دلم بردی و جان سوختی
در سر سودای تو شد روزگار
#سعدی
@abadiyesher
چه جُرم رفت که با ما سخن نمیگویی؟
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی ...؟!
#سعدی
@abadiyesher
ز من مپرس که در دست او دلت چون است
از او بپرس که انگشتهاش در خون است!
#سعدی
@abadiyesher
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
#سعدی💚
@abadiyesher
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی
قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
سگم خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی
چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت
چه حرف است این که آوردی مگر سهوالقلم کردی
عنایت با من اولیتر که تأدیب جفا دیدم
گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی
غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای دل
پس از چندین تحملها که زیر بار غم کردی
شب غمهای سعدی را مگر هنگام روز آمد
که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی
#سعدی
@abadiyesher
شرح غمت تمام نگفتیم همچنان
این صد یکیست کز غم دل بر زبان برفت
#سعدی
@abadiyesher
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خيالی و ندانمت کجايی ...!
#سعدی
@abadiyesher