eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج محمود کریمیخدانگهدار.mp3
زمان: حجم: 5.2M
در کنار بسترت مینالم ای یار مردم از ناله هات وقتی که گفتی خدا نگهدار 🎤 @abadiyesher
ما قطره ولی وصل به دو دریائیم ما ذره ولی مهر جهان آرائیم خوشبخترین مردم دنیا مائیم چون گریه کُن فاطمه‌ی زهرائیم @abadiyesher
تا قافیه‌ی شعرِ حزینم "در" شد ناخواسته چشمان رباعی، تر شد در آتشِ غصه، واژه‌ها می‌سوزند شعرم همه وقفِ روضه‌ی مادر شد... @abadiyesher
بنویسید که اشغال فلسطین امروز پیش اهل نظر آیینه‌ی غصب فدک است @abadiyesher
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد آتش گرفت هستی او سوخت دود شد پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت وقتی که یاس خانه‌ی حیدر کبود شد دست پلید شب زد و آیینه را شکست نسبت به جایگاه علی تا حسود شد درپیش چشم کودک خود بضعه‌النبی افتاد بر زمین و قیامش قعود شد زهرا میان کوچه علی را رها نکرد قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد @abadiyesher
دست او بالا نمی‌آید، ولی این روزها نامِ ما را در دعایش بیشتر می‌آورد ... @abadiyesher
مهدی رسولیقربة الى الله.mp3
زمان: حجم: 9.05M
قربة الى الله میرم طرف تنور تو حیاط خونه ذکرم آیه های نور قربة الى الله بازم توی خونه مون پیچید عطر خوش نون @abadiyesher
صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا(س) نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت این بر همه طبیب،ز خود دست شسته بود کی گفته او توان مسیحا شدن نداشت آب از سرش گذشته،علی را خبر کنید کوثر که میل راهی دریا شدن نداشت پیچیده است اگر،کمرش درد می کند او هیچ گاه قصد معما شدن نداشت امروز کار خانه خود را تمام کرد گویا که قصد عازم فردا شدن نداشت حتی حسین آب ز دستش گرفت و خورد گویا خبر ز راهی گرما شدن نداشت می شست رخت خویش،ولی طول می کشید چون دست لاغرش رمق واشدن نداشت اسماء کمی خلاصه بینداز بسترش تصویر فاطمه که غم جا شدن نداشت می خواست دختر پدر خویشتن شود گویا که میل حضرت زهرا شدن نداشت با قصد قربت از پسرانش برید دل هرچند قصد قربت مولا شدن نداشت @abadiyesher
جانم به داغ باغ گل یاس خو گرفت شعر از زلال روضهٔ مادر وضو گرفت می‌خواست دفترم که بخواهد عنایتی لرزید دست شعر، دل آرزو گرفت با خون دل نوشت؛ سلامٌ علی البتول بغض قلم شکست، صدا در گلو گرفت بارید از سحاب زمان قطره قطره، سوز آتش شراره زد به زمین، کو به کو گرفت هی می‌دوید واژهٔ سردرگم خیال با رهنمود اشک کمی سمت و سو گرفت رو زد غزل به چادر آن آفتاب که وقت غروب عمر خود از کوه رو گرفت خاری کجا و دم زدم از یاس مصطفی بخت بلند سینهٔ تسبیح‌گو گرفت دریای لطف فاطمه اندازه‌ای است که بی‌آبروی دردبه‌دری آبرو گرفت @abadiyesher