eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی نهاد نام شما را خدا حسن گفتند عرش و فرش همه یکصدا حسن در اوج تلخ کامی و آوار غصه ها طعم عسل دهد به دهان ذکر یا حسن دریای لطف و معدن جودند اهل بیت اهل کرامتند همه منتها حسن... تقسیم مال و بخشش آن کار کوچکی است وقتی فقط کریم گره خورده با حسن اوج هنر نمایی تان بوده در جمل وقتی نشانده شور و شر فتنه را حسن از آن زمان چه سخت برایت گذشت عمر آنهم جوار زور و زر و کینه ها حسن حرفی گزاف نیست که تاریخ گفته است از تو کلید خورده اگر کربلا حسن حتی بدون گنبد و گلدسته و ضریح داری گره گشایی و دارالشفا حسن @gida13
حج فقراست پس به حج می‌آیند با ذکر و تمنای فرج می‌آیند عمریست گدا و شاه عالم دارند در مشهد ثامن الحجج می‌آیند @abadiyesher
عمری است در مدار عنایات ایزدند آنان که در حریم تو در رفت و آمدند شمس‌الشموس هستی و اینجا فرشتگان خدمت گزار عالم آل محمدند @abadiyesher
اگرچه صحن و‌سرای بهشت زیبا بود میان فوج کبوتر، کلاغ تنها بود سیاه بین تمام سفید و روشن‌ها میان چشم جماعت چقدر رسوا بود به روی پا که نه، با دل قدم گذاشته بود برای عالم و آدم در آن سرا جا بود بهشت روی زمین بود و بوسه‌ی خورشید به روی گنبد غرق طلای آقا بود میان اشک و تبسم دخیل بست و دلش کنار پنجره فولاد غرق نجوا بود کنار آهن نازک دلی که آغوشش گره‌گشای غم و غصه‌های دنیا بود غروب آمد و او بی‌خیال اطرافش هنوز غرق مناجات و در تمنا بود قیام کرده و در صف تمام زائرها و او نشسته، نماز دلش فرادا بود درست بعد سلامش، بلند شد از جا کسی که شامل لطف دم مسیحا بود چقدر صحن و سرای بهشت زیباتر صدای نغمه‌ی نقاره کشف معنا بود میان فوج کبوتر کلاغ تنها نه... میان بهت جهان، روی دست دریا بود @abadiyesher
کنار نام علی می شود رضا بنویسم حرم برای دل تنگ مبتلا بنویسم سلام شمس خراسان پناه قلب غریبان چقدر نذر تو از داغ کربلا بنویسم گره به لطف تو وا می شود همیشه و باید رئوف آل نبی را گره ‌گشا بنویسم زلالِ نور و پر از واژه‌های ناب و نجیب است تمام صحن و سرایت، من از کجا بنویسم!؟ به رفت و آمد زوار دلشکسته‌ی کویت از اوج مرحمت شاه با گدا بنویسم؟ نمی شود که همیشه برای شرح غم دل کلاغ باشم و از گنبد طلا بنویسم میان این همه آدم تویی رفیق صمیمی مقام لطف تو فرمود بی‌ریا بنویسم مرا ببخش که هرگز برای قلب رئوفت نشد که در خور نامت دو خط ثنا بنویسم همیشه چتر محبت گشوده‌ای به سر من در استعاره چه می‌شد تو را خدا بنویسم @abadiyesher
هر قصه‌ای را آغازی وهر شروعی را پایانی است وچه غم‌انگیز قصه‌ای را که بدون شروع خاتمه یافت وغم انگیزتر برای نقش اولی که هرگز نقشی نداشت...
سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می‌زد جهالت راهبر می شد خودش را نور جامی‌زد نمی بارید غیر از غم،نمی‌رویید غیر از یأس گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می‌زد زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا می‌زد خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا به شادی دست در خلق هزاران ماجرا می‌زد برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن زمین دست توسل رو به درگاه خدا می‌زد خدا آورد ابراهیم را در هیبتی دیگر نسیم نور و رحمت را برای امتی دیگر زمین خوردند بت‌ها با قدومش تا جهان فهمید زمین افتادن بت‌هاست دست قدرتی دیگر زبان پادشاهان لال شد کسری ترک برداشت به سردی رفت آتشگاه و رو شد آیتی دیگر خدا در عرش با خود داشت احمد را ولی بخشید به دنیا بهترینش را که باشد رحمتی دیگر بساط ظلم را برچید و شیطان غرق ماتم شد محمد آمد و آورد با خود دولتی دیگر رسول دین رحمت شد جهان غرق سعادت شد به ما بخشید با قرآن و عترت شوکتی دیگر زمین جای قشنگی شد برای زندگی وقتی که او با آل خود بخشید بر آن قیمتی دیگر
میلاد دو نور و در نزول برکات بر مرسل عشق و آخرین راه نجات بر رهبر شیعه های اثنی عشری روز صلوات است دمادم صلوات
کویر از قدومش اگر گشته دریا بر آن پا نهاده گل از نسل زهرا همانی که فرموده موسی ابن جعفر به علم و یقینش ابوها فداها سه در از بهشت خدا وا به شهری است که معصومه دارد در آن شهر ماوا چه زیبا مقامی است اخت الرضا را شفیع است و دارد دمی چون مسیحا علیمه ،که علامه ها در کلاسش رسیدند هر یک به ادراک و معنا کریمه که چون ابر رحمت گشوده عجب سایه ای بر سر اهل دنیا شفیعه که با یک نظر شیعیان را برد از دل خاک تا عرش اعلا و او زینبی در مدار رضا شد به او هرکه رو کرد،حاجت روا شد چه زیباست دردی که در شهر مشهد رضا نسخه پیچید و در قم دوا شد @abadiyesher
جهان روی لبش سبّوح و یا قدوس می‌بیند خدا را در کلامش هرکسی ملموس می‌بیند دلش دریاست اما وای از روز غضب‌هایش تلاطم سینه‌ی آرام اقیانوس می‌بیند سیاهی پرده بر دنیا کشیده، فصل بی‌داد است جهان در دست او این روزها فانوس می‌بیند فلسطین غوطه‌ور در خون و ساکت جمع اعرابند تن آنها جهانی خرقه‌ی سالوس می‌بیند فقط چشم امید غزه حزب الله لبنان است فقط یک مرد را در جنگ اختاپوس می‌بیند همان مردی که می.خوانند او را «سید الصادق» و صهیون از نگاهش تا سحر کابوس می‌بیند تمام فتنه‌ها از گور صهیون است و این عالم خودش را در شرارت‌های او محبوس می‌بیند همیشه غم نمی.ماند بهاری تازه در راه است که شادی را جهان با قلب خود مانوس می‌بیند به امید خدا دنیای آدمها جهانی را از این پس بی‌وجود غده‌ی منحوس می‌بیند @abadiyesher
بلا پشت بلا دیدیم و بی‌شک باز هم باقی‌است شرارت تا امان دارد، مصیبت لاجرم باقی است سر ما هرچه می‌آید تقاص اشتباه ماست سکوت در قبال ظلم می‌گوید ستم باقی است از این آشفته بازار زمین فهمیده‌ام والله نفس تا می‌کشد قوم یهودا رنج و غم باقی است غم‌انگیز است هر ساعت علمداری زمین خورده است علم اما نیفتاده است تا وقتی حرم باقی است بخوان در گوش نادان‌ها که حزب‌ الله پیروز است سیاهی می‌رود یک روز و دیگر صبح‌دم باقی است @abadiyesher
لبخنـد، شبی ز حصـر برخواهد گشت با همت شیعـه نصر برخواهد گشت هرکس که شود شهید آزادی قدس همراه امام عصر برخواهد گشت @abadiyesher
فتنه بوده است و باز در راه است...! هجمه ها سمت حضرت ماه است شیعه هرگز زمین نخواهد خورد حافظ ما بقیة الله است @abadiyesher
با اینکه رسیده جان عالم به گلو با اشک گرفته ایم هر لحظه وضو رهبر به امام عصر پشتش گرم است او تکیه به کوه کرده ما تکیه به او @abadiyesher
رباعی عطر حسن است و با خود آورده نسیم ری گشته بهشت با کریم بن کریم مانند زیارت حسین بن علی است پاداش طواف حرم عبدالعظیم @abadiyesher
خرید آنکه به عشقش تمام حادثه‌ها را رضا به حکم خدا شد ندید اگرچه رضا را زمانه فاصله انداخت بین او و برادر کسی به نیل مگر زد دوباره پای عصا را!؟ گمان کنم که خدا خواست با جدایی آنها نصیب مردم ایران کند دو قبله‌نما را شده است ارض مقدس، زمین بی‌علف قم همین که مظهر عصمت بر آن گذاشته پا را عفیفه‌ای که مقامش شده شفیعه‌ی جنت گرفته دست کریمش همیشه شاه و گدا را شده است قبله‌ی حاجات و در کنار جهانی پناه داده به کویش من مدیحه‌سرا را سلام حضرت معصومه ای تجلی رحمت گرفته شهرقم از برکت تو بوی خدا را سراغ مرقد بانوی عالمین گرفتیم حواله شد که زیارت کنیم قبر شما را @abadiyesher
یک‌ پلک‌ زدن مانده بـه میلاد بهار تا جمعه‌ی نصـر نیست در سینه قرار آزادی قدس را مسجل کـرده است با خون خودش، شهید «یحیی سنوار» @abadiyesher
ما کوه غرور و ادعاییم آقا مشغول دعا که نه، اداییم آقا دنبال تو بودیم ولی گمشده‌ایم! این جمعه نشد به خود بیاییم آقا... @abadiyesher
شبیهت هرکه را دیدم کشیدم از ته دل، آه... مرا دیوانه می‌خوانند این مردم، نه خاطرخواه پر از دلتنگی‌ام چون برکه‌ی چشم انتظاری که محاق افتاده با اندوه می‌گیرد سراغ از ماه شکستم،وسوختم، ویران شدم، نفرین به هرکس که جدایی بین ما انداخت در آغاز بسم الله پریدن با تو را آموختم در عاشقی‌هامان ولی بی عشق ممکن نیست بیرون آمدن از چاه تو دل بردی و دل دادم، حسودان دردشان آمد تمام قصه‌ی ما بود، در یک جمله ی کوتاه..‌. مرا دیوانه می‌خوانند... خاطرخواه نه ...اما به آنکه فتح قلبم کرده می‌گویند «نادر شاه» @abadiyesher
دوباره موسم پاییز، ماه آبان است زمان دلبری خطه ی خراسان است به گل نشسته زمین و به لطف حضرت دوست بنفش گون سر هر کوچه و خیابان است شمیم ناب بهشتی به یمن مقدم گل نصیب حال و هوای تمام ایران است «طلای سرخ»، و «خورشید ادویه» هاست به برگ برگ وجودش هزار درمان است خمار خوردن یک چای زعفران شده است دلی که در ضربان سروده مهمان است همیشه مرکز گلهای زعفران زمین به لطف قبله‌ی هفتم، فقط خراسان است
به سردی می‌رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه‌ی گودال، اما روضه‌ی در نه! چگونه می‌شود مرثیه خوان داغ زهرا بود از آتش گفت اما از هجوم فتنه و شر نه سوال حضرت زهرا گمانم پشت در این بود علی جان عقده‌ی این قوم بود از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه... @abadiyesher
می‌رود از خاطرم نقش دو چشمانت مگر؟ رود اشکم در دل سنگت کجا دارد اثر!؟ هرکه از سِرّ نگاهت سَر در آورده است عشق گُل به دستش داده‌ای و رفته در گِل بیشتر می‌کِشی با برق چشمت می‌کُشی با نازهات قتلِ عام روستا را یحتمل داری به سر می‌زدم سنگ تو را بر سینه و همواره شد قسمت سر سنگِ شیدایی قلب خیره‌سر قصد رفتن داری و بردار کل زندگیم من جهانگردم ولی نفرین پس از این بر سفر... @abadiyesher
اگر دار مکافات است این‌جایی که ما هستیم مچ بی‌معرفت‌ها را چرا دنیا نمی‌گیرد @abadiyesher
با عشق علی همیشه قلب تو تپید ماننـد تـو را خـدا نیاورده پدید هسـتند نشـان افتخـارت بانو در کرب و بلا چهـار فــرزنـد شهیـد @abadiyesher
دریای صفـا بود و زبانش تهدید پروانـه‌صفت به دور ما می‌چرخید پیدا که شدیـم بعد هر گـم‌شدنی گریاند و گریست، همزمان می‌خندید @abadiyesher