در میان جمعمم و دربین مردم منزوی
قونیه ، از شمس خو د دورم شبیه مولوی
هرکسی دوراست از محبوب خود زندانی است
مثل مشروطه که می افتد به چنگ پهلوی
عشق تنها حرف و صوت عین و شین و قاف نیست
عشق یعنی لیلی و مجنون شعر گنجوی
بارها عریانی آن را تماشا کرده ام
لابلای خلسه ی کشف و شهودی معنوی
حتم دارم گر ببینی شیوه ی فرهادیم
دور از شیرین که باشی باز عاشق می شوی
این که می گویم یقینا نکته ای عرفانی است
از مراد من اشاره ،از مریدان پیروی
ای مراد خانقاه دل که حرفم حرف توست
کی دهم یک تار مویت را به تخت خسروی
... بیش از این با کس نخواهم گفت از نی نامه تا
قصهی دنباله دارم از نیستان بشنوی
#محمدعلی_ساکی
به من نزدیکتر از من،که از آغوش تو دورم
بغل وا کن برای ماهی افتاده در تورم
نبین این صحنه ها ی رقصمرگ از دوریت دریا
مرا دریاب و فکری کن برای درد ناسورم
دل ماهی که خوش در تنگنای تنگ ماهی نیست
تو که می خوانی از لای نگاه خسته منظورم
در این مرداب ،نیلوفر صدایی نارسا دارد
به فردایی فراتر می بری پژواک شیپورم
به پاکستان خود راهم بده،بی شک کنارتو
بزودی می درخشداختر اقبال لاهورم
#محمدعلی_ساکی
عشق در جان است، بسم الله الرحمن الرحیم
عشق جانان است، بسم الله الرحمن الرحیم
عشق در توحید و حمد و چارقل ،یا ان یکاد
یا که فرقان است، بسم الله الرحمن الرحیم
عطر گل پیچید بشتابید، ای پروانه ها
عشقباران است ، بسم الله الرحمن الرحیم
در به روی قاصد نوروز بگشا،زمهریر
روبه پایان است،بسم الله الرحمن الرحیم
نوشدارو مرهم جسم است و روح خسته را
عشق درمان است، بسم الله الرحمن الرحیم
#محمدعلی_ساکی
جدل ورزان مشتاق نشستیم
هبل سازان گوساله پرستیم
اسیر بی سوادی مدرنیم
به زعم خویش روشنفکر هستیم
#محمدعلی_ساکی
اشعارمحمدعلی ساکی:
انسان مدرن بنده ی عنوان است
تندیس ونماد عصر یخبندان است
با عینک وهم ،کنج میدان رها
در پشت هیاهوی تهی پنهان است
#محمدعلی_ساکی
با آینه در آینه پیمان بستم
بی غش به صف آینه ها پیوستم
مردم به گل و بهار می اندیشند
من شیفته ی آینه گردان هستم
#محمدعلی_ساکی
زیبا و بدیع و هم خیالانگیز است
از شعر و ترانه، از غزل لبریز است
هر فصل به جای خود قشنگ است و بهار
نقاشی بی بدیل رستاخیز است
#محمدعلی_ساکی
#رباعی
در مدرسهء عشق هیاهو کردیم
هی تکیه به عقل مصلحتجو کردیم
گفتیم که مرد امتحانیم اما
هنگامه که شد سراغ پستو کردیم
#رباعی
#محمدعلی_ساکی
در مدرسهء عشق هیاهو کردیم
هی تکیه به عقل مصلحتجو کردیم
گفتیم که مرد امتحانیم اما
هنگامه که شد سراغ پستو کردیم
#رباعی
#محمدعلی_ساکی
تصمیم تو همسوی کف میدان بود
آبادی و سرفرازی ایران بود
آتش به تنت سرد شد ای ابراهیم
هنگام عروج زخمیات باران بود
#محمدعلی_ساکی
مردی که شهید تهمت و بهتان بود
بی شک که نماد خدمت و ایمان بود
با یاری حق گرهگشایی میکرد
در فکر زدودن غم انسان بود
#محمدعلی_ساکی
تقدیم به روح ملکوتی خمینی کبیر
فرزند زهرا سیّدی مرتضّوی بود
در تنگنا با اتّکال حق قوی بود
آیینه ی اسلام ناب مصطفایی
نقّاد اغوا و جمود و کجروی بود
هم فلسفه می گفت وهم عرفان و منطق
استاد بی همتای درس حوزوی بود
آ یینه ها بر جایگاهش غبطه خوردند
چون تکیه گاه آینه ی منزوی بود
در چشم بیداران عاشق کیش حق جو
محبوب و گیرا تر ز شمس مولوی بود
بنیانگزار انقلاب کشور جان
شایسته ی بی قید و شرط پیروی بود
از روز اوّل حامی زاغه نشینان
بیزار از برنامههای پهلوی بود
فرعونیان را غرق در نیل ستم کرد
در دست های او عصای موسوی بود
چشم انتظار تک سوار قصه ی عشق
گنجینه ی فرهنگ ناب مهدوی بود
روز عروج حضرتش طوفان به پا شد
دنیا گواه انفجاری معنوی بود
#محمدعلی_ساکی
هم نکن سنگ به گنجشک و کبوتر پرتاب
هم به آزادی بلبل ز اسارت بشتاب
قطره را رود رسانید به دریا نکند
برکه ای باشی و نقبی بزنی تا مرداب
نکند رستم دستان شده ای تا برسد
نوشداروی تو در لحظه ی مرگ سهراب
ماهی پولکی رود زلالم پس از این
برحذر باش ز ترفند جدید قلاب
بعد ازاین حسرت لیوان پری را نخوری
نیمه ی خالی لیوان خودت را دریاب
قول مردانه بده خانه تکانی بکنی
گرد گیری کنی از عکس قشنگت در قاب
کوک کن ساز دلت را که همایون بزنی
بزن آهنگ خوشایندتری با مضراب
صبح بر حضرت خورشید سلامی بفرست
شب که شد عرض ارادت بنما بر مهتاب
آینه محرم و هم سنگ صبور من وتوست
پیش آیینه ز روبند بکن کشف حجاب
#محمدعلی_ساکی
دل را ز هوای نفس غافل نکنی
راهت به چپ و به راست مایل نکنی
هروقت که از سراب سیراب شدی
یادت نرود که آب را گل نکنی
#محمدعلی_ساکی
تا که اکسیژن پاک تو درون ریهام شد
پلک توموجب آرامش هرثانیهام شد
ازهمه زاویهها زاویه میگیرم وتنها
گوشهی چشم تو دلخواهترین زاویهام شد
مطمئن بودم ازاین چون که سپردم دل خود را
این سپرده چک تضمین شدهی آتیهام شد
سرو قبراقم و ازآفت پاییز بدورم
عشق تو باعث این رویش پرحاشیهام شد
سهمم ازآن غزل پخته چشمان تو تنها
اشکخندی است که بر سفره دل سهمیهام شد
نرخ هرسالهی اجناس گران میشود اما
خندهات قیمت تثبیتی نرخ دیهام شد
خرمآبادی و جذابتر از رشتی و شیراز
سبزهمیدان تو محبوبترین ناحیهام شد
#محمدعلی_ساکی
بیهوده نظر به دام صیادنکن
با غفلت خود درد سر ایجاد نکن
وقتی که به دام دانهها افتادی
دیگر هوس فضای آزاد نکن
#محمدعلی_ساکی
این حرف هوی و هوس است ای مردم
یا منطق فریاد رس است ای مردم؟!!
دربارهی آن خوب قضاوت بکنید
ایران حرمی یا قفس است ای مردم؟!!
#محمدعلی_ساکی
حیف است که درحال تکاثر باشی
درهجمه ی شبهه بی تفکر باشی
تاریخ به انتخاب تو می بالد
وقتی که میان کوفیان حر باشی
#محمدعلی_ساکی
محرم ماه سوگ آل طاهاست
نوای یاحسینم در تکایاست
سرِهرکوچه ی ماتم گرفته
به یاد کربلا یک خیمه بر پاست
من از روز نخستین با حسینم
مرید مکتب مولا حسینم
جهان گر پر شود از شمر و خولی
نگردد قطع ذکر یا حسینم
اگر سبزیم مرهون حسینیم
ویا سرویم مدیون حسینیم
اگردنیا سراسر کوفه گردد
مطیع امر وقانون حسینیم
تبارم به فدایت یا اباالفضل
فدای یا اخایت یا اباالفضل
امان نامه برایت دشمن آورد
به قربان وفایت یا ابالفضل
بخوان ای روضه خوان از مشک بی آب
بخوان از کودکان درتب و تاب
بخوان از جان نثاریِ های عباس
و زینب را میان روضه دریاب
همیشه با تو می مانم حسین جان
به عشقت نوحه می خوانم حسین جان
صدای نوحه ام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جا
سپاه کوفه بی رحم است مولا
ندارد احترام آل طاها
لب تشنه در آغوش تو کشتند
علیِ اصغرِ شش ماهه ات را
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
ای ماه ترین عموی دنیا عباس
سقای سپاه اندک ما عباس
از فرط عطش ناله ی طفلان به هواست
خود را برسان به علقمه یا عباس
عطش ،سیلی،اسیری و بلا دید
بلا تا شام بعداز کربلا دید
چه حالی داشت وقتی که رقیه
سرت بر نیزه و تشت طلا دید
امام عشق وعطشان شهیدم
تویی عنوان اشعار سپیدم
نبودم کربلا اما ز زینب
پیام انقلابت را شنیدم
.......
دلم خون شد ازاین اندوه عظما
از این ظلمی که شد بر آل طاها
نکردم پاک اشک گونه ام را
که تا پاکم کند با عشق مولا
بخوان ای روضه خوان تا خون بگریم
به عشق کربلا مجنون بگریم
کم است از داغ سرهای به نیزه
فراتُ دجله و مجنون بگریم
همیشه با تو میمانم حسین جان
به عشقت نوحه میخوانم حسین جان
طنین نوحهام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جان
ای کاش همیشه مجتبایی باشم
باچشم و دل وزبان ولایی باشم
گر راه مدینه را به رویم بستند
با پای پیاده کربلایی باشم
امان از سینهی غمبار زینب
امان از طاقت بسیار زینب
قیامت شد به پا ازاین مصیبت
صبوری در بلا معیار زینب
#محمدعلی_ساکی
میتابم و می تابم و هی میتابم
از زاویههای مختلف جذابم
از تیرهی آفتابگردانم که
هر صبح تولدی ز نو مییابم
#محمدعلی_ساکی
انگیزه ی اشتیاق و شورم هستی
بیت الغزل عشق و غرورم هستی
ای شعر نگفته که تو را خواهم گفت
در بغض گلو سنگ صبورم هستی
#محمدعلی_ساکی
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایه ی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی مانع و جامع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
با های ز خانه رفت و با هو آمد
بی رایحه رفته بود و خوشبو آمد
آوای الیه راجعون برلب داشت
زنبور زمانی که به کندو آمد
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
ناکوکترین نوای هیچستانم
در بازی روزگار، نافرمانم
گاهی عقب و گاه جلوتر ز زمان
من عقربهی ساعت نامیزانم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
از پیر ملخی قحطی گندم شده یا
سوراخ دعای دور ما گم شده یا
از این همه ثروت خداداد وطن
تحریم فقط نصیب مردم شده یا۔۔۔
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
دریاست آن قطره که با دریاست، اما نیست
بیش از همان قطره اگر مشتاق دریا نیست
هرکس جهان را از نگاه خویش میبیند
دارا نگاهش به جهان مانند سارا نیست
کرم درون پیله غیر از آن نمیبیند
مجنون نباشی چشم تو دنبال لیلا نیست
در ذهن شاگرد دبستانی ریاضی هم
افزونتر از تقسیم و ضرب و جمع و منها نیست
خود را در این گنداب بیهوده نکن ضایع
نیلوفر، این مرداب جای نیروانا نیست
نقش خودت را خوب بازی کن در این صحنه
مقصود از این رفت و آمدها تماشا نیست
در مزبله هم گاه میروید گلی خوشبو
هرچند در چشم کسی پسماند گیرا نیست
دنیا نگارستان نقش نوگرایان است
اندیشهی واپسگرایانه غزلزا نیست
جنگل نترسی از رجز خوانی این طوفان
او با شبیخون هم حریف راش و افرا نیست
ای همسفر گفتم که آگاهانه عاشق باش
دیدی منافاتی میان لفظ و معنا نیست
با من بخوان مصراع پایانی شعرم را
ای وای بر آن قطره که مشتاق دریا نیست
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
خوب است که از زمان فراتر باشی
در ذهن زمانه سایهگستر باشی
یادت نرود که درشبیخون خزان
همسنگر سروِ سبز باور باشی
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
خواهان بزه کاری و عیاشی بود
کانونش درحال فروپاشی بود
محکوم به آفتابه دزدی شده بود
این دزد به کاهدان زده ناشی بود
#محمدعلی_ساکی
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایهی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی جامع و مانع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکُشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکِشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
گنجشکم و با بال رها میخوانم
بر پنجره، شاخه، در هوا میخوانم
از صبح علیالطلوع تا تنگ غروب
شعر تر آفتاب را میخوانم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher