eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 چشم مات من و آن شرم نگاهت انگار سخن از آمدن ماه به ایوان دارد نشود خشک ،گل عشق ،به گلدان دلم شوق دیدار تو را ، حال پریشان دارد 💜🖤💜
ما کفش میشویم،تو تحویلمان بگیر راضی شوی معامله ی منصفانه ای است...
روبرویم رد شدی، یک آن پریشان می شوم محو آن زیبایی ات، در شهر تهران می شوم از تو می پرسم مرا ،در خاطرت داری هنوز؟ از جواب منفی ات، من مثل طوفان می شوم بغض سختی می شود، از پاسخت در قلب من زیر باران از غمت ،من همچو باران می شوم از کنارم رد شدی، بی آنکه بشناسی مرا از دوباره آتشی، در عشق سوزان می شوم
بی تو در این جهان اثر از آسمان نبود در آسمان بی تو اثر از جهان نبود بی تو زمین برای قدم های من مزار در چشم من اهمیتی در زمان نبود ای کاش یک جزیره فقط بود در زمین من بودم و توبودی و کل جهان نبود صیدت نمیشد این دل نامهربان من مژگان تو اگر به دهان کمان نبود چشمت نبرده بود اگر از من دل مرا از عشق در جهان معاصر نشان نبود طعنه مزن به دفتر اشعار قبلی ام مضمون نداشتم قلمم ناتوان نبود با اینهمه غزل نشدی سهم من چرا؟ نامهربان نبود دلت نکته دان نبود ◽️◽️◽️◽️◽️◽️ با این غرور لعنتی مردم و بهار بیچاره میشدیم اگر که خزان نبود
مرحبا ای یار، من مستم ز چشمانت یقین می برد قلب مرا یاد تو ای زیبا ترین هم سرای قلب من، سر زن و هم دل جا گذار جسم من قربان تو، وا کن دلُ و بر جان نشین سینه پُر درد است و درمانش نگاهی از نگار یار من شو ناز کن، دل باز کن، عشق است چنین اینچنین هر لحظه ام، یادت به رویا ساز شد دل به غم دمساز شد، برخیز و رخسارم ببین یک شبی بر تخت رویای تو باید رخنه شد رخت و تختت را به هم پیچیده و دل در کمین من به یادت عادت دیرینه دارم دلبرم یاد تو مشروب و من هم ساقیِ مستم، همین
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
در کشور عشق، معبدی می‌خواهم یک سینه تهـی ز هر بدی می‌خواهم سهمی ز جهان اگر مرا می‌بخشید باغی ز گل محمـــّـــدی می‌خواهم...
دیدی که رسوا شد دلم؟ غرق تمنا شد دلم؟ دیدی که من با این دلِ بی‌آرزو عاشق شدم
کاش بین من و تو فاصله تقصیر نداشت که پریشانی من ربط به تقدیر نداشت تا تو بودی همه ی شهر رقیبم بودند کاش معشوقه ی من حسن فراگیر نداشت خیره بودم به تو تا زلف رها می کردی این غزل خوان چه کند چشم و دلی سیر نداشت خیره بودم به همانی که نمی دید مرا مثل یک روح که در آینه تصویر نداشت درد دل های خودم را به خودم می گفتم راست می گفت که خود کرده و تدبیر نداشت.....
دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم گر چه با من نفسی از سر مهری ننشینی اگرم بر سر آتش بنشانی بنشینم من به صدق آمده‌ام پیش تو، بی‌رغبت از آنی تو نداری خبر از حال من، آشفته ازینم گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالی کاروانها رود از نافهٔ اشعار به چینم در گلستان جمال تو گر آیم به تماشا باغبان گو: مکن اندیشه، که من میوه نچینم گرم از خاک لحد کلهٔ پوسیده برآری آیت مهر تو باشد رقم مهر جبینم شب ز فریاد من شیفته همسایه نخسبد کاوحدی‌وار ز سودای تو با ناله قرینم اوحدی
میکشیدم کاش تنها درد تنهایی ولی شعر گفتن درد ها را صد برابر میکند
. من عاشق چشمان تو بودم، تو ولی حیف افتاده به دامان تو بودم، تو ولی حیف یک عمر به من زخم زدی، طعنه شنیدم یک عمر پریشان تو بودم، تو ولی حیف هرچند نبودی که بخوانی غزلت را هرچند غزلخوان تو بودم، تو ولی حیف گفتم که بیا عشق! بیا تازه بمانیم یک عمر هراسان تو بودم، تو ولی حیف تو منجی دنیای منی، عشق منی تو من عاشق چشمان تو بودم، تو ولی حیف...