قرارِ عاشقی این شد
که هر شب قبلِ خوابیدن
به عشقِ خود بگویم :
" شب بخیر " و " دوستت دارم "...
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#شببخیراۍحرمتشرحپریشانیمن😔✋
قربان لبت دلبر لبخند اناری!.
سرچشمه ے اشعار من از چشم تو جاری!
اے آنڪه دهانت, دهن تنگ شراب است
لب باز بڪن, ڪشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
اے تاک ڪه سر مست در آغوش بهاری
هر ڪس به نگاهت نظرے ڪرد , دلش رفت
دو مهره ے مار اند دو چشمے ڪه تو داری
گل هستے و گلدان من از عطر تو خالے ست
حیف است به هر خارو خسے دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار ڪه از رنج
ڪوبیده خودش را به قفس, باز قناری
سخت است ڪه تنها شوے آنقدر ڪه حتا
بر شانه ے هر رهگذرے سر بگذاری
رفتے و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار ڪه از ریل گذر ڪرد قطاری..
#ترانه_جامه_بزرگے
@Sherkhas
پیچیده خیال تو در این حول و حواشی
هرگز نشده رد بشوی عطر نپاشی
شبهای زیادی ست به این پنجره وصلم
ای کاش شبی رهگذر کوچه تو باشی
وقتی که در آغوش توام حس من این است
اسلام پناهنده در آغوش نجاشی
هر کس که مرا دید ز رفتار تو پرسید
رسوا شده ام ساده به عشقت، من ناشی
از درد خبر داری و درگیر غروری
می میری اگر اینهمه دلسنگ نباشی؟
┄┅─═🍁 ═─┅┄
من يوسفانه چشم اميدم به سوی توست
ای مهربان عبور كن از پيش چاه من
آن روزها كه عشق قبولم نكرده بود
بی موج بود زندگی روبراه من
تنها خطای زندگيم عشق بود و بس
رو كن به من قشنگترين اشتباه من
#سیدمهدی_نقابی
پس شاخههای یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور میکنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس میگردم طواف خانهات را
دیوانهها آدم به آدم فرق دارند...
«#فاضل_نظری»
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و اِرادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالبِ دوست
که خارِ دشتِ محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست تربیت است
و گر تو داغ نَهی داغ نیست درمان است
نه آبروی که گر خونِ دل بخواهی ریخت
مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است
زِ عقلِ من عجب آید صواب گویان را
که دل به دستِ تو دادن خلاف در جان است
من از کنارِ تو دور اوفتاده ام نه عجب
گرم قرار نباشد که داغِ هجران است
#سعدی
از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای...
#قیصر_امین_پوزر 🌾
تو کجـــایی که برایت دل و ایمــــان بدهم؟
تابه کی کاسه ءخون هدیه به مژگان بدهم
بعد کوچت بخدا کار من این شد شب و روز
که تن خسته خــود را به خیـابان بدهم
کــــاش بودی که مـــرا از قفـس آزاد کنی
این روا نیست که در غربت خود جان بدهم
هیچکس مشتـری قلب ترک خورده نبود
هر چه هم خــانه ویران شــده ارزان بدهم
رفتنت باعث ویـــرانی این دل شده است
کاش بودی که به قلبم سر وسامان بدهم
گرچه بد عهــــدی تو زخم تبــــر بود ولی
گفتنی نیست که جان برسر پیمان بدهم...
آخرش عشقت مرا بـی خانمانـم میکند
می شوم آواره و بـی آشـیـانــم میکند
عاقبت من را بہ دست سرنوشتم میدهی
بـی وفـا ایـن هـجـر تو بی اعتبارم میکند
میشوم چون برگ زردے زیر پاے عابران
بی تو آرے ، در بهارم چون خزانم میکند
یــاد ایــامــی کـه در راه وصـالـت سوختم
ایــن جـدایــی همچو شمع واے آبم میکند
دوستت دارم مـگــر جــرم است عـاشـقی
عـاقبت ایــن عشــق تـو غـم گسارم میکند
میشوم دیوانہ از عشقت بہ چشم دیگران
نــام دیـوانــہ بہ هر جایی خطابم میکنند
در طلبت رها شدم درد شدم دوا شدم
من نه منم شما شدم تا ز خودم جدا شدم
نغمه منم نوا منم شوق منم شعف منم
سوز فراغ نی منم شور سماع دف منم
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
موج زده به ساحلم عشق چه کرده با دلم
قبله ی قلبمی و چون آینه در مقابلم
مرحمی گر بردلم باشی طبیبت میشوم
چون بخواهی یانخواهی دلفریبت میشوم
درگلستان وجودت می نشینم روزوشب
همچو پروانه اسیرعطرسیبت میشوم
مهر تو افتاده بر دل عاشق رویت شدم
عاشقی دلخسته و بی شک حبیبت میشوم
من شبیه اسب وحشی تاختم برقلب تو
گرچه سرکش بوده ام رام و نجیبت میشوم
گرچه استادی و درسی ازمحبت داده ای
در کلاس عاشقی گاهی رقیبت میشوم..
ای آنکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟
در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریـزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟
محبوس شدم گوشه ی ویـرانه ی عشقت
آوار غمت بـر ســـرم افتـــاد ، کجایی ؟
آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نـدارم
در راه تــو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟
اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟
دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
دلم شڪستے و جانم هنوز چشم به راهت
شبے سیاهم و در آرزوے طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمے نیست
اگر قبول تو افتد فداے چشم سیاهت
جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید
به روے چون منے الحق دریغ چشم و نگاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر
دلم خوشست ڪه دیدم به خواب گاه به گاهت
اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاڪ
اجازتے ڪه سرے بر ڪنم به جاے گیاهت
🌺
دوستت میدارم و بیهوده پنهان میکنم
خلق میدانند و من انکار ایشان میکنم
عشق بیهنگام من تا از گریبان سر کشید
از غم رسوا شدن سر درگریبان میکنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم این زمان
کاین سیهکاری به موی نقره افشان میکنم
سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن آتش فروزان میکنم
دیده بر هم مینهم تا بسته ماند سر عشق
این حباب ساده را سرپوش طوفان میکنم
سیمین بهبهانی
سردم شده است و از درون میسوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه این قافیه را میدوزم
شمع من! دور تو گردم به کاخ شب وصل
هر که توفیق "پری" یافته پروانه ی توست
عالیجناب استاد #شهریار
بگیر از دل دیوان شمس فال مرا
که حس کنی مگر این بار شور وحال مرا
کویر و تشنگی و پلّه های آب انبار
ببر به خاطره ها کاسه ی سفال مرا
اگر صدای دُهُل از سر محلّه گذشت
تکان-تکان بده با رقص،دستمال مرا
هنوز در دل من مانده عشق کاغذ باد
میان باد ببین روح خردسال مرا
تمام شب بنشین، شعرعاشقانه بگو
به ماه خیره شو،از سر نَبَر خیال مرا
□
من اتّفاق می افتم دوباره در دل تو
بگو حساب کند عشق احتمال مرا
#اعظم_سعادتمند
هَـرگِـز گُـمـان مَـبَـر که دِلَــم را شِکَسـتـهای
با هَر قَدَم که دور شُدی استُخوان شِکَست
#احسان_افشاری
•أريدُ يَدَيكِ لِأحمِلَ قلبی•
دستانت را میخواهم که با آنها دل خود را نگه دارم.
#محمود_درویش
هرکسی از یار چیزی خواست هنگام وصال
من به محض دیدن او خاطرش را خواستم!
#محمد_سهرابی
چه شد عزیز دلم بینمان فراق افتاد
و آن چه را که نمیباید اتفاق افتاد
شب زیارتـیِ جـدّتان، هـمین هـفته
اگـر گـذار شمــا، در ره عــراق افتـاد
بخوان "زیـارت عـشق" و سلام ما برسان
بگو که این دل عاشـق به اشتیـاق افتاد😢
شاعر: روحالله قناعتیان
#امام_حسین_ع
به گُستاخیِ غَم هَرگِز نَدیدَم میهمانی را
اگَـر با گِریه بیرونَش کُنَـم با نالـه میآیَد
#معنی_زنجانی
اى مـرگ مى رسى به من امـا چقدر زود ...
اى عشق مى رسم به تـو اما چقدر ديـر...
#فاضل_نظری
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
💔"شبِ جمعست به ما کاش که پر میدادند
🥀جـانـب کــرب و بـلا اذن سـفـر مـی دادند
💔فاطـمــه از غم لبهای تو کمتر می سوخت
🥀قـطـره ای آب به کـام تـو اگـر مـی دادنـد
#شب_زیارتی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
خواب نمیبرد مرا
کرده دلم بهانه ات
هر طرفی نظر کنم
مانده به جا نشانه ات
پ ن:البته اینکه ۶ ساعت خواب بودمم بی تاثیر نیست😁
-
باغِ بیچاره که از چشم بهار افتاده-
چارسویش جسد سرو و چنار افتاده
مِهر این شهر نمیتابد و انگاری که
کهکشان مرده و از روی مدار افتاده
خوندلخوردن هر روزهء ما کافی نیست
قرعهء اشک به چشمان انار افتاده
باغبان! دورهء دلواپسیات پایان یافت
داس دیوانه به جان گل و خار افتاده
مثل دوزخ نه، ولی سخت مرا سوزانده
آتش عشق که بر دار و ندار افتاده
دستم امروز گلی نیست ولیکن فردا
لاله و یاس روی سنگ مزار افتاده...
#راجی