مرا یکبار دیگر گوش کن،از عشق می گویم
زبان چشم هایم را نمی فهمی مگر جانم؟!
#مارال_افشون
هدایت شده از یازینب(𝐾𝑎𝑣𝑖𝑟)
زبان چشمهایت با نگاهم جنگ افتاده
هزاران بار گفتم عاشقم، اما نفهمیدی
#مثلابداهه
من که شاعر نشدم تار طلوعی زده ماه
مصرعی از من و چشمت من و چشمت من و آه
سید طباطبایی
هدایت شده از .
زبان چشم هایت را چرا من خوب میفهمم
کمی هم با زبان دل بگو من دوستت دارم
#مثلا بداهه
تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودم...
حرف تو که آید به میان ، سخت حسودم…
تقصیر تو هم هست که با طرز نگاهت،
آرام خزیدی به تن و تارم و پودم...
می خواستم از جاذبه ات فاصله گیرم،
اما نشد و عشق تو سر زد به وجودم…
ای کاش فقط سر زده بود ...آمد و ماند و
در گیر خودش کرد ...من و بود و نبودم…
تکثیر شدی در همه ی ثانیه هایم
در خوابم و در اشکم و در ذکرو سجودم …
آنقدر که جز چهره ی تو هیچ ندیدم…
آنقدر که جز وصف تو چیزی نسرودم…
با حضرت حافظ کمی از عشق تو گفتم…
فرمود مراعات کنم حد و حدودم…
تو با تمام خودت آمدی به دیدارم
وَ من برای همین هم به تو بدهکارم
منی که صبر و غرورم همیشه جا ماندو
از این حماقت بی جا همیشه بیزارم
به انتهای کلامم نمی رسد زورم
کمک بکن برسم ابتدای اقرارم
به این که پای توام این که دوستت دارم
هوای قلب منی من به تو گرفتارم!
وَ این که مسئله ای نیست عاشقم باشی
کمک بکن نرسد حال بد به تکرارم
امان نمی دهدم فکرهای تو خالی
شبیه حسّ اتاقی بدون دیوارم
مسیح خاطره هایم دوباره با چشمک
بپرس حال دلم را که زیر آوارم
لا ادری
بیخودی مظلوم میخوانند او را شاعران
آنچه دل نامیده اندش قاتل ما بوده است
#حسین_مرادی
مرا مست کردی ، شرابی مگر ؟
گرفتی مرا ، شعر نابی مگر ؟
گرفتم سراغ تو را از نسیم
گل نو رس من ، گلابی مگر ؟
به سوی تو می آیم اما دریغ
مرا می فریبی ، سرابی مگر ؟
رهاندی مرا از غم تشنگی
چه سبزم به یاد تو ، آبی مگر ؟
ز برق نگاهت چنان برف کوه
دلم آب شد ، آفتابی مگر ؟
به جان من خسته آرامشی
دل آسوده ام با تو ، خوابی مگر ؟
خودت گفتی جدایی حق ندارد بین ما باشد!
کجایی تا ببینی که جدایی هم شکر خورده...
#سید_سعید_صاحب_علم
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زندهام بـه مهرِ تو ای مهربانِ من
حسین_منزوی