eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد شبی که پیش منی وقت خواب دیدن نیست من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم میان ما دونفر گفتن و شنیدن نیست نگاه کن به غزالان اهلی چشمم دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست بگیر از لب داغم دوبیت بوسه ی ناب همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست برای من قفس از بازوان خویش بساز که از چنین قفسی میل پرکشیدن نیست تو آسمان منی،جز پناه آغوشت برای بال و پرم وسعت پریدن نیست
🌼
168.2K
هم سایه ی افتاده در بید است هم آفتابِ عشق و امید است تنها رفیقِ روز و شبهایم بعد از خدای خوب خورشید است!
یا علی مددی به حشر گر‌ که شفاعت کنی گناه مرا ثواب می خورد آن روز غبطه بر عصیان
من از پشت شب‌‌های بی‌خاطره من از پشت زندان غم آمدم من از آرزوهای دور و دراز من از خواب چشمان نم آمدم تو تعبير رؤيای ناديده‌ای تو نوری كه بر سايه تابيده‌ای تو يک آسمان بخشش بی‌طلب تو بر خاک ترديد باريده‌ای ‌ تو يک خانه در كوچه زندگی تو يک كوچه در شهر آزادگی تو يک شهر در سرزمين حضور تويی راز بودن به اين سادگی مرا با نگاهت به رؤيا ببر مرا تا تماشای فردا ببر دلم قطره‌ای بی‌تپش در سراب مرا تا تكاپوی دريا ببر..
23.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است ! در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه‌ ی فرهاد را دنیا گرفت ای پادشاه! دل به دست آوردن‌ از کشور گشایی‌ بهتر است تشنگان‌ مِهر محتاج تَرحُم‌ نیستند! کوشش‌ بیهوده‌ در عشق‌ از گدایی‌ بهتر است‌ هر کسی را تاب‌ دیدار سر زلف تو نیست‌ ! اینکه‌ در آیینه‌ گیسو میگشایی‌ بهتر است‌ فهم‌ این رِندی برا اهل‌ معنا سخت‌ نیست‌ ! دلبری‌ خوب است اما دلربایی‌ بهتر است کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من! آرزوی‌ وصل‌ از بیم‌ جدایی‌ بهتر ‌ است
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت كه در این وصف زبان دگری گویا نیست محمد علی بهمنی
عابری گفت که صبح توی دیوانه بخیرررررر گفتمش او که نباشد تو بگو خیر کجاست؟؟
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم گرمی طبعم از آن است که دل سوخته‌ام سرخی رویم از این است که خونین جگرم کار عشق است نماز من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم ای که در آینه هر روز به خود می‌نگری! من از آیینه به دیدار تو شایسته‌ترم عهد بستم که تحمل کنم این دوری را عهد بستم ولی از عهد خودم می‌گذرم مثل ابری شده‌ام دربه درِ شهربه شهر وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم... پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی شاعر انقلابی برای فلسطین "ناگاه بی مقدمه آمد به حرف، سنگ" شعری که تحسین چندین باره ی رهبر معظم انقلاب را بر انگیخت...