eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
102 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست آینه تازه از امروز تماشا دارد بس که دلتنگم اگر گریه کنم می‌گویند قطره‌ای قصد نشان دادن دریا دارد تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سر انجام خوشی گردش دنیادارد فاضل نظری
اشعار من را دست کــــــم هرگـــــــز نگیرید چون جای اشک از چشمهایم شعر جاریست ✍
بی تو با خود باز هم تنهـاشدم باز هم من غرق در رؤیا شدم بی تو با امواج فکـرم دم به دم در تلاطم ماندم و بلوا شدم بی تو با سیلاب اشک و درد و غم همنشینی کردم و دریا شدم بی تو سیلی خورده ام از روزگار خیره بر در ناظر فردا شدم بی تو با اندیشه هـایم روز و شب جمع بودم ناگهان منها شدم بی تو با شب مویه هایم همــدمم ناله بس کردم چو نی،بی نا شدم بی تو ای آرام جـــان خسته ام « قاصد » ارواح نا پیدا شدم با تو شاید روزگـــاری کم بُود با تو با خود باز هم تنها شدم
من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد مــاه من! بس کن ندیدن‌های بی‌انـدازه را 🌱
هستی ولی باور ندارم بودنت را باور ندارم خنده های با من ات را عطر تو را باور کنم یا اینکه عطرِ نا آشنای مانده بر پیراهنت را داری عذابم می دهی با بی خیالی پنهان بکن این زخم روی گردنت را می بینی؟ از بس نیستی اینجا که حتی آیینه هم باور ندارد بودنت را من دکمهء پیراهنت نیستم که ... در قلب من جا می گذاری سوزنت را دیر آمدی؛ دنیای خود را جمع کردم تا بیش از این دیگر نبینی دشمنت را با تو سر جنگیدن و ماندن ندارم ای بی وفا! بردار از دستم تنت را
مشركان وقتی دو چشمت را تماشا می كنند زیر لب گویند: حقا "قل هو الله احد" !
بگو خیال تو شبها کمی به رحم آید قسم به جان عزیزت، هنوز بیدارم!
نمی‌ دانم چرا دست از سر من بر نمی‌داری چرا اینگونه‌ای در خواب من تا صبح بیداری
شب است خواب به چشمم نمیرود، آری دلم گرفته برایت ، هنوز بیداری؟ بدا به حال دلی که هنوز عاشق توست خوشا به حال کسی که تو دوستش داری...
اسماعیل علیخانی.پیرزن.mp3
3.59M
دکلمه شعر بنده توسط دوست شاعر و خوش صدا جناب علی جعفری❤️
دلــــم از حال تو هـــــــر بار خبـــــر می خواهد سمتت از شــــــوق شب و روز سفـر می خواهد به دلت نیست کـــــــــه دل را به دل مـن بدهی دل من را دل تـو دست به ســـــــــر می خواهد پشت اخــمت شده طوری دل تو پنهــــــــان که فتحش اندازه یک شهــــــر جگــــــر می خواهد قــــــــــدر خود وقت خودش جرات کافی دارم گفتن حرف دلـــــــــم ترس مگــــر می خواهد؟ بعد از این دور تـو را یک خط قرمـــــــز بکشند غیر از آن کس که دلش توپ و تشر می خواهد نشنـــــــوم دست کسی می طلبــــــد دستت را گفته باشــــــــم به تو، آن دست تبر می خواهد ✍
دوستت دارم نمــی دانـــــــم بگویم یا که نه؟ باز آیــا می کنــــــــی در را به رویم یا که نه؟ مــــــانده ام راز دل من را بدانی بعـــــد از آن مـــــی رود راحت به دستت آبرویم یا که نه؟ می شود آخـــــر که از نزدیکــتر بی اضطراب عطـــــر مطبـــوع وجودت را ببویم یا که نه؟ پایه هستی نام زیبـــــــایت کنـــــــــار نام من تا ابد دیگــــــر شود نقـــــش تتویم یا که نه؟ گشته ام دنبـــــــــال گنجی از محبت سالـــها می شوی پایان عمـــری جستجویم یا که نه؟ اینقدر ساکت نمـــــــان حرفی بزن چیزی بگو پشت بهتت با جـــوابی رو به رویم یا که نه؟ این سکوت ترسناکت ناشی از حال رضاست؟ من بمــــــــانم باز با بغض گلویـــم یا که نه ؟ ✍