ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﻮﻫﺮﯼ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﻣﺤﮏ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺨﻦ ﭘﯿﺮ ﻣﺤﻞ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﺍﺭﺯﺵﺩﺍﺷﺖ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻧﺎﻥ ﺧﺸﮑﯽ ﺑﻐﻞ ﺩﻭﻍ ﺧﻨﮏ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻏﺼﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺭﻫﺎ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺻﻔﺎ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ
ﺗﺎﺭ ﻣﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻔﺘﻪ ﻭ ﭼﮏ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺠﻮﺷﯿﺪ
ﺧﻮﺩﻣﺎﻧﯿﻢ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ،،،..
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربهی قبلهنما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه ، یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت ؟!
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت ؟!
میخواست بکوشد به فراموشیات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت !
💥
در چشم خود در چشم تووقتی که عاشق میشوم
آیینه ای صادق که چون آیینه دق میشوم
گاهی برای عاشقان راهی بجز تسلیم نیست
باد مخالف میشوی باد موافق میشوم
در جمع باید با نقاب خنده ظاهر شد ولی
در قهقرای قهقهه یک شانه هق هق میشوم
راضی نخواهم شد ببینم در تو حتی تب ولی
در چشم بی رحم تو من با مرگ لایق میشوم
در پیش روی خود نمیبینم پس از تو راه را
هر روز غرق حسرت یک روز سابق میشوم
با اینهمه رنجاندنم روزی تو برگردی اگر
من دست و پا گم کرده و دربست عاشق میشوم
#حسین_مرادی
به ژرفای همان برفی که بر الوند میخواهم
تو را زاینـده رودی پُرتر از اروند میخواهم
تو فروردین ترین رخ داده یِ فصل بهارانی
شقایق های باغت را پر از لبخند میخواهم
بتـاب از مهــد آزادی پیـاپی بــر سیاهی ها
گـرفتاران شب ها را رها از بنــد میخواهم
بــه هنگام گـرفتـاری گـره بـگشایـد از کارم
همان یک تارزلفت راکه باسوگند میخواهم
به سانِ قـوری چینی تَرک افتاده در جسمم
بزن بندی به بنیانم که چینی بند میخواهم
درون بـاغ رویـاها بــه یـادت زندگی کـردم
نمیدانی که عطر خاطرت راچند میخواهم
عسلبانوی شیرین لب غریق شط شهدم کن
هنوز از شهد لبهایت نبات و قند میخواهم
🌹🥀
چون خنده ای روى لبي افسرده ام شيرين من
از هر كسى در زندگي آزرده ام شيرين من
دل با صداي خنده و شادي غریبی می کند
در گير و دار زندگي دلمُرده ام شيرين من
شايد فراموشت شوم روزى در اين دلواپسي
دامن به اين ناكامي ام گسترده ام شيرين من
زيبايي چشمان تو قطع اليقين يك معجزه ست
ايمان به اين دين جديد آورده ام شيرين من
گاهي صداي خنده و شب گريه می پيچد به هم
آخر به اين ديوانگی خو كرده ام شيرين من
با اينكه فرصت داشتم عاشق شوم اما نشد
بي حوصله، بد حالم و دل مُرده ام شيرين من
تنها نه در اين عاشقي عمرم هدر شد بي دليل
از هر كسي زخم زبانها خورده ام شيرين من
در زير شلاق نفس با آنكه كم طاقت شدم
اما به پايان عهد خود ، من بُرده ام شيرين من
آغوش وا کن تا مرا شاعر بسازی
پروانه گشتن پیله میخواهد مگر نه؟
#حسین_مرادی
🦋🦋🦋🦋🦋
خوشا کسیکه ز عشقش دمی رهائی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسائی نیست
دل رمیدهٔ شوریدگان رسوائی
شکستهایست که در بند مومیائی نیست
ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
خداشناس که با خلقش آشنائی نیست
غلام همت درویش قانعم کو را
سر بزرگی و سودای پادشاهی نیست
مراد خود مطلب هر زمان ز حضرت حق
که بر در کرمش حاجت گدائی نیست
به کنج عزلت از آنروی گشتهام خرسند
که دیگرم هوس صحبت ریائی نیست
قلندریست مجرد عبید زاکانی
حریف خواجگی و مرد کدخدائی نیست
✍عبید زاکانی
『♥️』
همیشه یادمان باشد که نگفتهها را میتوان گفت
ولی گفتهها را نمیتوان پس گرفت
چه سنگ رابه کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ
شکست با کوزه است
دلها خیلی زود ازحرفها میشکنند
#خسرو_شکیبایی
#یا_مهدی
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد
از شما دور شدن، زار شدن هم دارد...
هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند
عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد...
عیب از ماست که هر صبح نمیبینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🕊
🍁🍂🍁