eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این دهان ِ باز و چشم بی تحرک را ببخش آنقدر جذابیت داری که حیرت می کنم!
لَبخند زدی، قالبِ شعرِ من عوض شد در شعر من اِنگار، اَلَم شَنگه به پا بود...
‌ رفتم بطبیب و گفتم از درد نهان گفتا که ز غیر دوست بر بند زبان گفتم که غذا ؟ گفت همین خون جگر گفتم پرهیز ؟ گفت از هر دو جهان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
نپرس از این که کنارت همیشه خواهم ماند؟ بریدن از تو فقط خاک گور می‌خواهد...!
غزلی ناب سرودم که تو را وصف کنم شاعران چون که شنیدند، غزل‌خانه زدند
ناله هایم بر دلِ سنگ تو تاثیری نداشت آن قدر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد!
غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟! دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم: من و میل این چنینی!!!تو چرا بدون میلی؟! همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام من... تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته! خیلی... تو که پیش من نباشی ،همه دارم و ندارم... قلم است و شعر ِ ناقص ، دو سه واژه ی طُفیلی تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری! تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی ! کُمیلی من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی... برسد به گَرد پایت؟ که قطارِ روی ریلی نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کارم... دگر از غزل عزیزم ،به خدا گذشته! خیلی. لاادری 🍁
هیچ کس را ندهی غیر من آزار و خوشم که سر و کار همین با منِ تنها داری
عاقبت چشم خمار و لهجه ی کرمانی ات سوی تهران می کشد شه زاده ی قاجار را
‌ ‌گویند که دل از دلِ دلدار براَنداز! و‌‌لله که دل غارتِ یار است دلی نیست...
همین عقلی که با سنگِ حقیقت، خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم که عشق از پیله های مُرده هم پروانه می سازد به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم: پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد مگو شرط دوام دوستی دوری ست٬ باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد