eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من به خاک افتادم امّا این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من، امّا تاختی
من پخته ترین زاهد این شهر نبودم؟ ناگاه به یک خنده شدم خام عزیزم!
اشک بر گونەی من... گونەی تو خیس از اشک ما دو بازندەی ای قصە شدیم میدانی؟؟؟
‌‌ هر شب به دوست داشتنت سجده می کنم این دین تازه ایست که پیغمبرش تویی 1
به سینه بر سر آمیزش است خنجر یار چو آهنی که به آهنربا درآمیزد 1
مـــدتی‌ هســـــت در انتـــــظار بارانم چه کــنند چشـــــم‌های ابـــــری من..؟ با توام آســـــمان..! حواســـت هست؟ بغض هم خسته است از خجالتِ من!
ناودان‌ها شرشر باران بی‌ صبری ست آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست کفش‌هایی منتظر در چارچوب در کوله‌ باری مختصر لبریز بی صبری ست پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مرد در تب دردی که مثل زندگی جبری ست و سرانگشتی به روی شیشه‌های مات بار دیگر می‌نویسد: «خانه‌ام ابری ست» امین‌پور
یک دانه نه صددانه‌ی تسبیح دعایت هر روز فـرج زمزمه کردیم برایت شرمنده‌ی چشمان پرازاشک تو هستیم جان همـه ی عالم و آدم به فـدایت
هرچه گفتم دل نرو دنبال آن چشمان مست دل بگفت: من میروم چشمان مستش می برد!
‌گویند که دل از دلِ دلدار براَنداز! و‌‌لله که دل غارتِ یار است دلی نیست...
چه نیاز است که من شعر تو را بنویسم؟ که تو خود، شعری و از باغِ دلم می‌ریزی..
در عشق گر از پای درآیم عجبی نیست بنگر که درین واقعه کوه از کمر افتاد